کهربا یهویی ناپدید میشه، و درست وقتی همه دنبال سرنخان، کیاراد – نامزد قبلی – برمیگرده! اونوقت همه چی بهم میریزه... مخصوصاً برای کامران. مردی که بدون اینکه حتی یه نسبت خونی با کهربا داشته باشه، مثل یه برادر – یا شاید بیشتر – کنارش بوده. سالها با غیرت مراقبش بوده، هوای مادر و خواهرش رو هم داشته است. اما خب، دل که دست خودش نیست ... کمکم وابستگیها خودشونو نشون میدن. یه چیزی بینشون هست که نمیتونن انکارش کنن. تو همین گیروگیره که کیاراد میاد و ادعای جبران گذشته رو داره! اما خیانت رو میشه فراموش کرد؟ همه چی وقتی جدی تر میشه که پای یه مناقصه بزرگ وسط میاد. رقبای
خطرناک یکییکی وارد میشن. حالا کامران و آرشام، دو شریک که بیشتر از برادر به هم وابستهها، باید بجنگن. هم برای کار، هم برای آینده، و شاید برای عشقی که فهمیدنش.