دانلود رمان چشمان خمار تو از ChicaFluffy
  • نام: چشمان خمار تو
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، طنز
  • نویسنده: ChicaFluffy
  • صفحات: 824
دختری زیبا که در پی حادثه‌ای تلخ، پدر و مادرش را از دست داده، اکنون تنها با کسی که بیش از هر چیز در این دنیا دوستش دارد، زندگی می‌کند. اما سرنوشت، ماجرای تازه‌ای برایش رقم می‌زند. او ناچار می‌شود مدتی طولانی را در خانه صمیمی‌ترین دوست پدرش سپری کند. آنجا با آدم‌های جدیدی روبه‌رو می‌شود و تجربه‌هایی ناب و پرهیجان را از سر می‌گذراند؛ تجربه‌هایی که شاید مسیر زندگی‌اش را برای همیشه تغییر دهند.

موضوع اصلی رمان چشمان خمار تو:

دختری زیبا که در پی حادثه‌ای تلخ، پدر و مادرش را از دست داده، اکنون تنها با کسی که بیش از هر چیز در این دنیا دوستش دارد، زندگی می‌کند. اما سرنوشت، ماجرای تازه‌ای برایش رقم می‌زند. او ناچار می‌شود مدتی طولانی را در خانه صمیمی‌ترین دوست پدرش سپری کند. آنجا با آدم‌های جدیدی روبه‌رو می‌شود و تجربه‌هایی ناب و پرهیجان را از سر می‌گذراند؛ تجربه‌هایی که شاید مسیر زندگی‌اش را برای همیشه تغییر دهند.

مقداری از متن رمان چشمان خمار تو:

به چشماش نگاه کردم و خیلی جدی گفتم: خانم مسعودی چون مادر عسل هستید باید بفهمید که دخترتون چه اتفاقی براش افتاده ولی قبل از توضیح بهم قول بدید که روحیتون رو از دست نمیدید چون اگه روحیه ی خودتون رو از دست بدید هم واسه شما بده هم برای عسل خیلی خطرناکه! محکم گفت: مطمئن باشید حتی اگه بحث مرگ هم باشه روحیه خودمو از دست نمیدم اینو مطمئن باشید لبخندی به این شهامتش زدم واقعا خوشم اومد گفتم: خانم مسعودی میدونید دریچه ی آئورت چیه دیگه آره؟! سرشو به معنی آره تکون داد ادامه دادم: با توجه به آزمایش هایی که دیدم و عوارضی که شما گفتید دریچه آئورت دخترتون پاره شده و سریعا بعد از آزمایش ها و دارو هایی که بهش تزریق میکنن باید عمل بشه میتونستیم عسلو به یه کشور دیگه برای درمان انتقال بدیم ولی آغای مجیدی هم گفت وقت نداریم و هر آن ممکنه خدایی نکنه مشکلی پیش بیاد

عوارض های دیگه ای مثل سکته مغزی، حمله قلبی و حتی خود مرگ هم شاملش میشه نگاش کردم چشماش پر از آب بود وای خدا چقد سخته با بغضی که به سختی کنترل کرده بودم گفتم: ریسک عملش خیلی بالاست خانم مسعودی ولی من تمام تلاشمو میکنم جون عسلو نجات بدم اینو مطمئن باشید. با بی حالی و صدای گرفته ای گفت: میدونم دخترم میدونم… خدا خیرت بده تعریفتو از همه شنیدم میدونم از جونتم مایه میزاری. از جاش بلند شدم منم بلند شدم اومد نزدیکم و بغلم کرد و با صدایی که میلرزید گفت: ازت ممنونم خانم دکتر هم از شما هم از شوهرتون خیلی ممنونم خوشحالی واقعی رو بعد دو سال تو چشمای عسلم دیدم ممنونم. منم آروم بغلش کردم و با لبخند گفتم: خواهش میکنم خانم مسعودی وظیفه بود ازم جدا شد و بیرون رفت. به ساعتم نگاه کردم نیم ساعت دیگه باید برم اتاق عمل رفتم جلوی پنجره و حیاط بیمارستانو نگاه کردم

آیهان و عسلو دیدم با هم بازی میکردن لبخندی رو لبم نشست… آیهانه دیوونه… معلومه اینم عاشق بچه هاست… یاد حرف سمیه خانم افتادم وقتی گفت شوهرتون یه جوری شدم… خندم گرفت و لب پایینمو گاز گرفتم منم دیوونه شدم به خدا… دوباره نگاشون کردم سمیه خانمو دیدم با لبخندی که فقط من میدونستم فیکه به سمتشون رفت و دست عسلو گرفت و رفتند داخل آیهان هم خودشو با پشت رو چمنا انداخت. دیوونه چطوری یخ نمیزنه آخه… خندم گرفت معلومه حسابی هم خسته شده. آهااا فهمیدم چیکار کنمم اینکه دیوونست سرما رو نمیتونه حس کنه پس میدونم چیکااار کنم تا خوب بتونه حس کنه خخخ… ها ها الان بهش میفهمونم خانومم یعنی چی..پارچ آبو برداشتم و از اتاق خارج شدم و به سمت حیاط رفتم وقتی رسیدم کنارش همونطوری رو چمنا دراز کشیده بود و چشماش بسته بود نزدیکش شدم و پارچ آبو روش خالی کردم چشماشو باز کرد

و نشست تند تند نفس میکشید انگار هنوز تو شوک بود… با صدای خندیدنم نگام کرد بعدش فک کنم تازه ویندوزش اومد بالا داد زد: میکشمت تلمااا. خندیدمو به سرعت به سمت بیمارستان رفتم پشتمو نگاه کردم و دیدم هنوز دنبالمه دو تا پا داشتم سه تا دیگه قرض کردم و به سرعت به سمت اتاق عمل رفتم پشت در واستاد و پرستارا اجازه نمیدادن بیاد داخل از عصبانیت زیاد تند تند نفس میکشید و برام خط و نشون میکشید. از پشت پنجره اتاق عمل نگاش کردمو خندیدمو آروم درو باز کردم و گفتم: لباساتو زود عوض کن وگرنه مریض میشی شوورممم و زود درو بستم… شوهرم رو خیلی غلیظ گفتم که بفهمه واسه چی تلافی کردم. پرستارا بهمون میخندیدن. آره دیگه بایدم بخندن. به ساعتم نگاه کردم ۱۰:۴۵ دقیقه بود خودمو آماده کردم و وارد اتاق عمل شدم تا اولین مریضمو اونی عمل کنم. آیهان با عصبانیت به سمت اتاق جدید خودم رفتم.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: چشمان خمار تو
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، طنز
  • نویسنده: ChicaFluffy
  • تعداد صفحات: 824
خرید رمان
50,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 5,115 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان چشمان خمار تو از ChicaFluffy بسته هستند
https://romanclub.ir/?p=14365
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.