دانلود رمان برکه از زهره الف
  • نام: برکه
  • ژانر: عاشقانه، ازدواج اجباری
  • نویسنده: زهره الف
  • صفحات: 1189
برکه، دختر زیبا و بازیگوشی‌ست که برای نجات شرکت پدرش از ورشکستگی، ناچار می‌شود به عقد موقت بزرگ‌ترین رقیب پدرش، میلاد ـ مردی متعصب و غیرتی ـ دربیاید. او با خود عهد می‌بندد دل میلاد را به دست آورد، اما اتفاقی که میلاد رقم می‌زند همه‌چیز را تغییر می‌دهد...

موضوع اصلی رمان برکه:

برکه، دختر زیبا و بازیگوشی‌ست که برای نجات شرکت پدرش از ورشکستگی، ناچار می‌شود به عقد موقت بزرگ‌ترین رقیب پدرش، میلاد، مردی متعصب و غیرتی دربیاید. او با خود عهد می‌بندد دل میلاد را به دست آورد، اما اتفاقی که میلاد رقم می‌زند همه‌چیز را تغییر می‌دهد…

مقداری از متن رمان برکه:

لحظه ای نگاهی در آینه انداخت و مرد را در حال نوشتن دید توجه نکرد و با سرعت بیشتری از آن کوچه خارج شد. خیلی زود خود را به کارخانه رساند. ماشین را در انتهایی ترین قسمت پارکینگ پارک کرد و به سمت سالن اصلی رفت. چهره ی نگران بهنام را از دور دید و تبسم ظریفی بر روی لب هایش نقش. ست. بهنامی که از دور بی شباهت به اسپند بر روی آتش نبود. لبخندش را کنترل کرد و به بهنام رسید. سلام کرد و جواب سلامش را با لحنی متفاوت شنید. بهنام عصبی بود و ناراحت معلوم هست کجایی تو دختر. چشم هایش بسته شدند بدون شک بهنام بهترین رفیق و حامی اش بود کسی که بدون هیچ خواسته ای کوچک ترین محبتی را از برکه و پدرش دریغ نکرده بود… پلک هایش را باز کرد و زمزمه کرد تصادف کردم. “چی” بلند بهنام باعث شد دستش را بالا ببرد و بی حوصله لب باز کند. چیزی نشده بهنام شلوغش نکن! تو بگو چه خبره اینجا.

صورت ناراحت بهنام را از نظر گذراند و دلش گرفت… لحن سرد و بی حوصلگی اش دست خودش نبود همه و همه بعد از فوت پدرش گریبان گیرش شده و از برکه سرحال و شاد برکهای منزوی و غمگین ساخته بود. سکوت بهنام را که طولانی دید خودش به حرف آمد اینجا چرا انقدر خلوته کارگرا کجان دست بهنام کلافه بر روی چشمش نشست. اگر میخواست این مرد را در یک کلمه خلاصه کند معرفت بهترین کلمه بود. بهنام با تردید نگاهش را به برکه دوخت… سخت بود گفتن خیلی از حرفها به برکه ای که با قلب مریضش دست و پنجه نرم می کرد. حرف بزن بهنام چی شده؟ سر بهنام پایین افتاد و به سختی لب باز کرد _سرمایه گذارهای کارخونه قراردادشون رو با ما کنسل کردن… چشم های برکه گرد شد و بهنام ادامه داد: گفتن نمیتونن به یک دختر اعتماد کنن و کل سرمایشون رو بسپرن دستش! حس کرد خون در رگ های منجمدش یخ زد.

این دیگر چه بدبختی بود که به سراغش آمده…! بهنام اما با مهربانی ذاتی اش لبخندی زد. نگران نباش خودم ردیفش میکنم… با دست اشاره ای به رو به رو کرد و ادامه داد حالا هم بریم داخل آقای زند، وکیل بابات اومده کارت داره. آرام نشد با حرفش اما ترجیح داد سکوت کند! اهسته کنار بهنام قدم برداشت و مضطرب نگاهش را دور کارخانه چرخاند باید چه طور آنجا را اداره می کرد؟ نیمی از ساعت گذشته بود و او همچنان به صحبت های زند گوش میداد و بیشتر از قبل گیج میشد. فاصله ای تا ورشکستگی نداشت و مسببش هم فقط و فقط برکه بود. برکه ای که تنها گناهش تجربهی کمش بود و همین مسئله سرمایه گزاران را ترسانده و باعث عقب نشینی آنها شده. قلب درد مزاحم همیشگی اش دوباره مهمان سینه اش شد و تمام وجودش را درخود کشید. نمی دانست این چندمین استرسی است که از صبح تجربه اش کرده _برکه خوبی؟

صدای نگران بهنام را کنار گوشش شنید. از نظر بهنام این حجم استرس برایش مضر و زیادی بود. لبخند کم جانی زد و زند بی اهمیت به حال برکه و چهره نگران بهنام ادامه داد: دخترم من نمیخوام کارخونه از دستت بره و نتونی به وصیت پدرت عمل کنی بهمن خدابیامرز از همه بیشتر نگران تو بود من هم نگرانتم… کمکت. کنم و مطمئن باش باهم این کارخونه رو سرپا می کنیم. یک ساعتی برای بهنام و برکه حرف زد و از راه و روش های اداری و نحوه ی احیا بخشیدن به کارخانه را توضیح داد… یک ساعتی که برکه هیچی از آن را نفهمید و تمام ذهنش به دنبال جوابی قانع کننده برای وصیت عجیب پدرش بود… وصیتی که طی آن یا باید کارخانه ی ورشکسته را احیا می کرد و یا… خوب دخترم من میرم… کاری داشتی هرگز تعارف نکن و زنگ بزن… صدای زند رشته ی افکارش را پاره کرد. لبخند نصفه و نیمه ای بر روی لب نشاند و تشکر و خداحافظی کرد.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: برکه
  • ژانر: عاشقانه، ازدواج اجباری
  • نویسنده: زهره الف
  • تعداد صفحات: 1189
خرید رمان
50,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 2,001 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان برکه از زهره الف بسته هستند
https://romanclub.ir/?p=14155
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.