دانلود رمان دل فگار از آرزو توکلی
  • نام: دل فگار
  • ژانر: عاشقانه، مافیایی، اربابی
  • نویسنده: آرزو توکلی
  • صفحات: 566
اردوان، مهره‌ای کلیدی در یک باند مخوف مافیا، قلبش را جایی جا گذاشته که نباید؛ در دل سوگند. اما این راز مگو از چشمان تیزبین اوستا، برادر محافظ سوگند، پنهان نمی‌ماند. با آگاهی از نقشه‌های تاریک سازمان، اوستا تصمیم می‌گیرد اردوان را از این مسیر تاریک بیرون بکشد، حتی اگر به قیمت شکستن دل خواهرش باشد. همه‌چیز در آستانه‌ی ازدواجی عاشقانه‌ است... تا شبی که تصاویری دردناک، اردوان را در برابر واقعیتی هولناک قرار می‌دهد. خیانتی از سوی کسی که عاشقانه دوستش دارد. اما این فقط آغاز است؛ شبی که قرار بود جشن وصال باشد، به نقطه‌ی انفجار توطئه‌ای بدل می‌شود که هر قدمش بوی خون، فریب و حقیقت‌های پنهان دارد...

موضوع اصلی رمان دل فگار:

اردوان، مهره‌ای کلیدی در یک باند مخوف مافیا، قلبش را جایی جا گذاشته که نباید؛ در دل سوگند. اما این راز مگو از چشمان تیزبین اوستا، برادر محافظ سوگند، پنهان نمی‌ماند. با آگاهی از نقشه‌های تاریک سازمان، اوستا تصمیم می‌گیرد اردوان را از این مسیر تاریک بیرون بکشد، حتی اگر به قیمت شکستن دل خواهرش باشد. همه‌چیز در آستانه‌ی ازدواجی عاشقانه‌ است… تا شبی که تصاویری دردناک، اردوان را در برابر واقعیتی هولناک قرار می‌دهد. خیانتی از سوی کسی که عاشقانه دوستش دارد. اما این فقط آغاز است؛ شبی که قرار بود جشن وصال باشد، به نقطه‌ی انفجار توطئه‌ای بدل می‌شود که هر قدمش بوی خون، فریب و حقیقت‌های پنهان دارد…

مقداری از متن رمان دل فگار:

با صدای بوق کامیونی از روبرو جیغی بلندی کشیدم و دریک لحظه به کامیون برخورد کردیم. از شدتت برخورد، در ماشین باز شدو به پایین پل پرت شدمو سرم با ضربه شدیدی که با سنگ خورد گرمی خونو روی پیشونیم احساس کردمو در ثانیه همه چیز برام تیرو تار شد. *حال* وقتی چشمامو باز کردم که توی بیمارستانمو. دیاکو بالای سرم هبهم گفت که یکسالو نیم تو کما بودم. بعدشم بهم کمک کرد به روستا رفتمو ادرسو از عمو گرفتم اون جنازه ام، جنازه مریم بوده که براتون اوردنو من حالا با هویت مریمه که اینجام. شهرزاد منو توی بغلش گرفتو صدای گریه اش بلند شد. نگاهم چرخید روی اوستاو اردوان که صورتشون از خشم کبود شده بود. اردوان خشم آلود گفت شبی صد بار توی ذهنم اون آتش عوضی رو سلاخی میکردم. اوستا سر زیر انداخته بود از یه نفر بازی خوردیم نمیتونم هیچوقت خودمو ببخشم و پاشد از خونه بیرون زد.

صداش زدم، اوستا… اما جواب نشنیدم رو به شهرزاد گفتم برو دنبالش نزار خودخوری کنه. شهرزاد بهدادرو بغل کرد اینجا میمونی. لبخندی روی لبم زدم اینجا خونمه کجا برم. صورتمو بوسید دورت بگردم صبحونه رو بیاید خونه ما منتظرتونم و به دنبال شوهرش رفت. لباسمو با یه لباس بازتری عوض کردمو به سمت اتاقش رفتم که صدای پچ پچوار ملورینو که انگلیسی صحبت میکردو شنیدم. اردوان تو به من قول دادی منو تنها نذاری مگه حالا من زیر قولم زدم فقط میگم باید به سوگند بگم. اگه قبول نکرد چی. دیگه منتظر جواب اردوان نشدمو به اتاق بچه ها رفتم. یعنی داشتن درمورد چی حرف میزدن. ممکنه اردوان بهش امیدواری داده باشه معلومه دیگه خودش به دیاکو گفت باورش شده من مردم سرمو میون دستام گرفتمو. وسط اتاق نشستم دیگه دارم دیوونه میشم خدایا دیگه طاقت این یکی ضربهاتو ندارم در اتاق باز شدو.

دانلود رمان انار از الناز پاکپور

اردوان با دیدن حال خراب من به طرفم پا تند کرد. سوگندم خوبی دورت بگردم چرا رنگ به صورتت نداری. نگاه ازش گرفتمو به روبروم زل زدم انگار واقعا باورت شده بوده من مردم. گیجو منگ پرسید این حرفا چیه اصلا چرا هنوز اینجایی تو الان باید تو اتاق خودمون باشی با تندی به روش برگشتم. من امشب پیش بچه هام میخوابم توهم برو به قول هایی که دادی عمل کن. فقط خیره به صورتم بود بدون حرف سری تکوندو از اتاق بیرون رفت. دلم داشت میترکید دل بیچارهم خسته بود خدایا کاش دنیاتو یه جا نگه میداشتی من دیگه له شدم زیر هم خستگیو دلشکستگی. اوستا سر بلند نمیکردو از اول صبحانه حتی بهم نگاهی ننداخته بود. داداشم من طاقت این رفتارتو ندارما. سر بلند کرد، کاسه چشمش خیس بود شرمندتم سوگندنمیتونم تو روت نگاه کنم. دستمو از روی میز رد کردمو روی دستش گذاشتم. همه چیز تموم شده داداش قرار دوباره باهم زندگیمونو بسازیم

دانلود رمان شب طاهره از بلقیس سلیمانی

نیازی نیست خودتو سرزنش کنی جون سوگند قسمت دادم. عضلات صورتش کش اومدو لبخند به لبش اومد دستمو بلند کردو پشت دستمو بوسید تا عمر دارم نوکرتم و سر به طرف اردوان چرخوندو گفت پس کو ملورین. فنجون چاییشو به لبش نزدیک کرد خواب بود کی قراره تکلیفشو مشخص کنی. نگاه بهم دوختن تکلیفش مشخصه اوستا و از پشت میز بلند شد سوگند بیا کارت دارم لقمه تو دستمو گذاشتمو دنبالش رفتم. اهنگ صداش دلخور بود تو به اوستا میگی نگاهشو ازت نگیره بعد اونوقت خودتت چشماتو ازم دریغ میکنی. توی این یکسال خوردهای از نبودنت کم نکشیدم که حالا داری خودتم ازم دریغ میکنی با جدیتو تحکم پرسیدم ملورین کیه. کلافه نفسشو بیرون فرستاد. درد تو ملورینه سوگند جانم به جان خودت، به جان بچهام قسم بخورم باورت میشه هیچی بین منو اون دختر نیست. خیره به مردمک های مشکیش شدم.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: دل فگار
  • ژانر: عاشقانه، مافیایی، اربابی
  • نویسنده: آرزو توکلی
  • تعداد صفحات: 566
  • منبع تایپ: romanclub.ir
خرید رمان
50,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=13953
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.