دانلود رمان دیوانه رقاص از فاطمه مهراد
  • نام: دیوانه رقاص
  • ژانر: عاشقانه، مافیایی، اجتماعی
  • نویسنده: فاطمه مهراد
  • صفحات: 3020
لقبش ویکتور بود، اما همه می‌دونستن با تسلیم میونه‌ای نداره. مردی که فقط شنیدن اسمش کافی بود تا سایه‌ی ترس روی دیوار دل‌ها بیفته. می‌گفت قلبی توی سینه‌اش نیست، سرد، بی‌احساس، شکست‌ناپذیر. اما کی فکرشو می‌کرد دلِ یخ‌زده‌ی ویکتور، یه روز توی چرخش‌های شیطنت‌آمیز یه رقاص فرفری گیر کنه؟ رقاصی که نیومده بود فقط برق بندازه توی سالن، اومده بود تا بزرگ‌ترین افسانه‌ی بی‌رحمی رو به زانو دربیاره...

موضوع اصلی رمان دیوانه رقاص:

لقبش ویکتور بود، اما همه می‌دونستن با تسلیم میونه‌ای نداره. مردی که فقط شنیدن اسمش کافی بود تا سایه‌ی ترس روی دیوار دل‌ها بیفته. می‌گفت قلبی توی سینه‌اش نیست، سرد، بی‌احساس، شکست‌ناپذیر. اما کی فکرشو می‌کرد دلِ یخ‌زده‌ی ویکتور، یه روز توی چرخش‌های شیطنت‌آمیز یه رقاص فرفری گیر کنه؟ رقاصی که نیومده بود فقط برق بندازه توی سالن، اومده بود تا بزرگ‌ترین افسانه‌ی بی‌رحمی رو به زانو دربیاره…

مقداری از متن رمان دیوانه رقاص:

چشمام رو لوس کردم و اینقدر به خودم فشار آوردم تا اشک تو چشمام جمع شه. با دیدن اشک تو چشمام رنگ نگاهش تغییر کرد و دستم رو شل تر گرفت. -هی دختر چی شد؟ دردت گرف… هنوز جمله اش تموم نشده بود که با زانوم محکم کوبیدم لای پاش. عربده ی دردناکش بلند شد و از درد زانو زد رو زمین. نفس زنون موهای چسبیده به صورتم رو کنار زدم و جلوی پاش خم شدم. فیس تو فیس چهره ی دردناکش، با لبخند پررنگی گفتم: -کی بود میگفت نمیتونم کاری کنم زانو بزنی؟ و در ادامه ی حرفم، مغرور گفتم : -شرط رو باختی ویکتور. من تورو به زانو درآوردم. دخترا جیغی از خوشحالی کشیدن و پسرا بهت زده نگاهم کردن. توی چهره ی دردناک ویکتور هم برق تحسین رو میدیدم. با لبخند دستم رو سمتش دراز کردم. -ببخشید نمیخواستم اینکارو کنم. اما باید یه جوری روت رو کم میکردم تا فکر نکنی من ضعیفم. نفس عمیقی کشید

و با درد دستم رو گرفت و از جا بلند شد. چشمکی بهش زدم. -کارم چطور بود رییس؟ خوب بود نه؟ نگاه چپی بهم انداخت. -زدی منو ناقص کردی میگی کارم چطور بود؟ لوس لب برچیدم. -بهونه نیار دیگه من برنده شدم. دستش رو دور گردنم انداخت. -خیلی خب تو برنده شدی. با این حرف ویکتور دخترا جیغی کشیدن و من بلند زدم زیر خنده. -ایول ایوللل. اینه. حالا میخوام شرطم رو بگم. هر چی باشه انجام میدی دیگه؟ با اطمینان سری تکون داد. -اره . نیشم شل شد. -شرط من اینه که همین الان تو جمع با احسان آشتی میکنی. با این حرفم احسان بهت زده گفت: -این شرطه تو گذاشتی؟ قصد شکنجه ی منو داری؟ حرصی نگاهش کردم. -فقط همین کارو بلدی؟ بیخیال نگاهم کرد. -چه کاری رو؟ لبخند دندون نمایی زدم. -عادت داری با همه عین دخترا قهر کنی؟ به آنی چهره اش سرخ شد. -شوکا حرف دهنت بفهم. شونه ای بالا انداختم. -جز اینه؟

دائم عین دخترا قهر میکنی! بیا یه ناخنم بکار خودت راحت کن. و دلخور نگاه ویکتور کردم. -تو گفتی من هر شرطی بزارم قبول میکنی. ولی الان داری نامردی میکنی. اخم کمرنگی کرد. -من نامردی نکردم و زیر قولمم نمیزنم… تخس نگاهش کردم. -خب پس بدویید آشتی کنید. همو بغل کنین آشتی بیاین، چون کاملا غیر قابل تحمل و یبس شدین. حالم داره ازتون بهم میخوره. و رو به دخترا چشمکی زدم و ادامه دادم . -اگه آشتی کنین خاله واستون شکلات میخره هااا. با حرفی که زدم، قیافه احساس حرصی تر شد و صدای خنده دخترا بلند شد. حتی میا هم میخندید. -شوکا بخدا یکی میزنم دهنت هم نونت شه هم آبت. پرو انگشت وسطم گرفتم سمتش. -باشه. بیا بیاااا . و دوباره طلبکار ویکتور نگاه کردم. -اشتی نمیایین نه؟ ویکتور و احسان وقتی فهمیدن هیچ راه فراری وجود نداره، با قیافه ای که یبسی ازش میبارید، به سمت هم قدم برداشتن.

با لبخند حرص دراری نگاهشون کردم. -آفرین داره بیشتر خوشم میاد، خیلی پسر حرف گوش کنی شدین، حالا همو یه ماچم بکنید شوکا جونتون ببی… حرفم با صدای ویکتور که اسمم رو تشر میز ، نصفه موند. نگاه چپی بهش انداختم. -چیه خب بابا، چقدر طولش میدین. بقیه هم به تایید از حرفم، سرشون رو تکون دادن. شایان در حالی که دستش رو دور کمر میا حلقه میکرد گفت: -راست میگه دیگه بابا تمومش کنید بره، به نظرم همین الانشم خیلی بی دلیل طولش دادین. اولین بار نیست که ویکتور از این غلطا میمکنه. . ویکتور کلافه نفس عمیقی کشید و بالاخره پیش قدم شد. دستش رو سمت احسان برد و احسانم بدون هیچ مخالفتی حرکت ویکتور رو تکرار کرد. بعد چند ثانیه بالاخره سکوت شکستم. -عه بدویید دیگهه. تو همون حالت هم دیگه رو نگاه کردن، رفته رفته نزدیک تر شدن و به تبعیت از حرف من، همدیگه رو در آغوش کشیدن.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: دیوانه رقاص
  • ژانر: عاشقانه، مافیایی، اجتماعی
  • نویسنده: فاطمه مهراد
  • تعداد صفحات: 3020
خرید رمان
55,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 2,636 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان دیوانه رقاص از فاطمه مهراد بسته هستند
https://romanclub.ir/?p=14434
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.