دانلود رمان دلبر وحشی [دو جلد] از طاهره خطائی (تارا راد)
  • نام: دلبر وحشی [دو جلد]
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی
  • نویسنده: طاهره خطائی (تارا راد)
  • صفحات: 1071
من عاشق او هستم، او شیفته‌ی کس دیگری، و آن دیگری مجذوب من... چرخه‌ای از روابط عاطفی که چهار نفر را به شکلی ناخواسته به هم پیوند داده است. عشقی ضربدری و مرزبندی‌شده، که در دل این داستان رمان جان می‌گیرد و ما را درگیر خود می‌کند.

موضوع اصلی رمان دلبر وحشی:

من عاشق او هستم، او شیفته‌ی کس دیگری، و آن دیگری مجذوب من… چرخه‌ای از روابط عاطفی که چهار نفر را به شکلی ناخواسته به هم پیوند داده است. عشقی ضربدری و مرزبندی‌شده، که در دل این داستان رمان جان می‌گیرد و ما را درگیر خود می‌کند.

مقداری از متن رمان دلبر وحشی:

نگاهی از اخم بهم انداخت و گفت: بابا بزرگت می خواد اینجا پاگیرت کنه روند عروسی رو نمی خواد بگیره برا همین شور کردن. خواهر عروس که میگن یه دختر سر کش و وحشیه. می ترسم بندازنش به تو! جورابامو به طرفم گرفت، گرفتمش و به پا کردمشون. یه دست لباس محلی مردونه هم به طرفم گرفت و گفت: بیا اینا رو بپوش نذار که بشناسنت. با عجله لباس رو تن زدم به کلی ریخت و قیافه ام تغییر کرده بود. مثل مردای اینجا شده بودم. البته اینجام خیلی پیشرفت کرده بود کلی مدرن شده بودن. دختراشونو که دیگه نگو. هر کدومشون برا خودشون دکتر مهندسی شده بودن. اصلا سر در نمی آوردم. از هال صدای گریه ی خفه ی چند تا زن می اومد. _مامان! حالا جنازه ی اون دختره چی میشه؟ _نمی دونم ولی زن عموش می گفت که به مرده شور خبر دادن بی سر و صدا بیاد جنازه رو ببره خاکش کنه. _اینا کین که گریه می کنن؟ _مادر و خواهراشن …

_وای مامان چرا خودشو کشته؟ عذاب وجدان گرفتم _نمی دونم! وای پدارم دلم بدجور شور می زنه پسرم بذار برو …برو …فقط نمی خوام آه اون دختر بیچاره وبال گردنت بشه… _کجا برم مامان بابا چی؟ اگه بفهمه که فرار کردم. منو … _بابات با من! غمت نباشه… مامان جلوی در رفت و گفت: من از جلو می رم تو پشت سرم بیا. وقتی بهت علامت دادم …برو …. مامان رفت بیرون من منتظر علامتش بودم… بعد از چندی بالاخره مامان علامت داد جنفنگی زدم به چاک… هوا تاریک تاریک بود. مامانم هم پشت سرم می اومد… جلوی در طویله چمباتمه زدم مامان سعی داره صدای گریه و زجه هاشو تو گلوش خفه کنه تا صداش بیرون نره. غزالم بدتر از مامان. بغض گریه تو گلوم هر لحظه بزرگتر بزرگتر می شد. دیدن اینکه کژال خودشو حلق آویز کرده برام درکش سخت و سختر بود این بغض تو گلوم هم راه رو برا چراها بسته بود.

با فشار دادن پلک هام رو هم اشکام سرازیر شدند. بغضم هم تو گلو ورم کرد. چرا آروم نمی شدم. لعنتی. پلکامو دوباره بستم تا شاید راه رو برای فرو ریختن اشکام ببندم. من دختر جسور و سرکش این ده، مژگان نباید گریه می کردم. بستن پلکام هم بی فایده بود. چرا که تصویر کژال حلق آویز شده تو طویله و دیر رسیدن من برای نجاتش نمی ذاشت. خواهر خوشگل من خودشو کشت چون نمی خواست تن به ازدواج اجباری بده… اجبار از کهنه پرستی ها دلم براش می سوزه. تازه عاشق شده بود. وقتی که اومد ده نمی دونست براش چه خوابایی دیدن. می خواست خانوم دکتر بشه و بیاد تو ده خودمون خدمت کنه. می گفت تو کلاسشون یه پسره هست که ازش خوشش اومده. برا آینده می خوادش ولی اومدن به اینجا! ناامیدش کرد تازه سر شب رسیده بود نمی دونست همه تو سور ساط عروسیش ان… تازه اومده بود شطینت می کرد

و می گفت بین مهمونای شهریمون یه پسره هست که چشم ابرو مشکی مثل مدلینگای اروپایی می مونه. اگه تو دانشگاهمون بود حتما رو هوا می زدنش. ولی تا فهمید قراره اون پسره شوهرش بشه خودشو کشت و الان جنازه اش روی زمین تو طویله بود. کسی برا کفن و دفنش پیش قدم نمی شد… صدای امیر ارسلان رو شنیدم که به مامان گفت: آقا گفتن همین شبونه… میخوان تا صب کسی نفهمه که خانوم کوچیک مرده. نیره رو هم فرستاده تا غسلش کنه. آقا گفتن هیچ کس به جز نیره حق نداره غسلش بده. نیره اومد تو طویله… خیلی زود تشت و آب براش آوردن. امیرارسلان منو مامان و غزالو انداختن بیرون… به مامان نگاه کردم هیچ تلاشی برا اینکه خودش دخترشو غسل بده نمی کرد. تا امیر ارسلانم اومد بیرون بی اختیار غزال رو کنار زدم. خودم رفتم طویله کاسه رواز دست نیره گرفتم و آب رو به سر وتن خواهرم ریختم و گریه کردم.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: دلبر وحشی [دو جلد]
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی
  • نویسنده: طاهره خطائی (تارا راد)
  • تعداد صفحات: 1071
لینک های دانلود
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
  • admin
  • 88 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان دلبر وحشی [دو جلد] از طاهره خطائی (تارا راد) بسته هستند
https://romanclub.ir/?p=14154
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.