دانلود رمان حاج آقا از شادی قربانی
  • نام: حاج آقا
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی، بزرگسال
  • نویسنده: شادی قربانی
  • صفحات: 1094
این رمان داستان دختری به نام تیناست که رویای مهاجرت به آمریکا را در سر دارد. پدرش با این تصمیم موافقت می‌کند، اما به شرطی که تینا تمام واحدهای دانشگاهی‌اش را با موفقیت بگذراند. همه چیز طبق برنامه پیش می‌رود تا اینکه در دانشگاه با استادی به نام امیرعلی روبه‌رو می‌شود؛ استادی که رابطه‌شان از همان ابتدا با تنش و لج‌بازی شروع می‌شود...

موضوع اصلی رمان حاج آقا:

این رمان داستان دختری به نام تیناست که رویای مهاجرت به آمریکا را در سر دارد. پدرش با این تصمیم موافقت می‌کند، اما به شرطی که تینا تمام واحدهای دانشگاهی‌اش را با موفقیت بگذراند. همه چیز طبق برنامه پیش می‌رود تا اینکه در دانشگاه با استادی به نام امیرعلی روبه‌رو می‌شود؛ استادی که رابطه‌شان از همان ابتدا با تنش و لج‌بازی شروع می‌شود…

مقداری از متن رمان حاج آقا:

چرا فقط سر کلاسای این استاد دیر میرسم، انگار که یه جوری همیشه باید کار من لنگ این استاد احمق بمونه. از خونه که سیگارتا و فندکو ورداشته بودم از تو کیفم درآوردم گذاشتم تو جیبم. نفس عمیقی کشیدم مقنعمو مرتب کردم و با یه لبخند گنده در و زدمو وارد کلاس شدم. حاجی با لبخند مسخره ای بهم خیره شد. _کجا بودی تا الان؟ _سلام، استاد ببخشید. _ببخشید نشد جواب، من دارم بهت میگم کجا بودی تا الان؟ چرا اینقدر دیر اومدی؟ همیشه باید دیر تر از من برسی؟ _حاج آقا شرمنده تا خواستم از خونه راه بیفتم دیر شد کارام پیچید تو هم. _مثلا چه کاری؟ منظورت از کارت شغل شریف خوابیدنه؟ همه بچه ها زدن زیر خنده. از لای دندونای کلید شدهم غریدم: _به خودم مربوطه از عصبانیت قرمز شد و دستاشو مشت کرد. _چیزی گفتی؟ _نه چیزی نگفتم. _برو بیرون! _چرا باید برم بیرون؟ به چه دلیل؟ مگه چیکار کردم؟ _بهت میگم برو بیرون، حذفی.

_واسه چی؟ مگه من چیکار کردم؟ فقط دیر رسیدم. _فقط دیر رسیدنت نیست تو زیادی بلبلی، زیادی زبونت درازه باید یکی ادبت کنه انگار که تو خانواده ای بزرگ شدی که سطح ادب و فرهنگشون در همین حده ولی من بهت ادبو یاد میدم. با عصبانیت اداشو درآوردم اما دقیقه ای بعد با به یاد آوردن سیگارتام لبخند مسخره ای زدمو رفتم نزدیکش. تعجب کاملا تو چشماش هویدا بود، ولی سعی کرد ظاهر خودشو حفظ کنه. مرتیکه پررو فکر کرده الان میرم بغل دستش از بغلش رد شدمو خم شدم از رو میز یه دستمال ورداشتم که حواسش دقیقه ای به کلاس بود پرت شد. از فرصت به وجود اومده سواستفاده کردمو سیگارتارو روشن کردمو خیلی فرز و سریع انداختم تو جیبش و با عجله خودمو کشوندم عقب به ثانیه ای نکشید که صدای ترکیدن سیگارتا و بعدش بیرون اومدن دود از جیب عبای حاج آقا معلوم شد. کلاس منفجر شد از خنده خودمم دست کمی از بچه ها نداشتم

خیلی خندم گرفته بود ولی با بدبختی خودمو کنترل کردم. حاج آقا داد محکمی زد و رو به همه ی بچه های کلاس گفت: _ساکت باشیدبا چشمای به خون نشسته نگام کرد _چه غلطی کردی؟ _من؟ من چیکار کردم؟ من اصلا مگه نزدیک شمام؟ _بهت میگم برو بیرون یا میری بیرون یا خودم پرتت میکنم بیرونبا عصبانیت زیاد خواستم برم بیرون که صدای یکی از پسرای کلاس که همیشه مسخره بازی در میاورد از ته کلاس بلند شد: _حالا خوبه تو شکم حاجی نترکید وگرنه خدا میدونه سر ما و کلاس چه بلایی میومد! دوباره کلاس برای بار دوم رفت رو هوا از خنده ی زیاد. دیگه خودمم خندم گرفته بود و هیچ جوره نمیتونستم خندمو کنترل کنم، لحظه ای سرمو آوردم بالا و وقتی قیافه ی حاجی رو دیدم، خیلی شیک و مجلسی قبل از اینکه بخواد هر کاری باهام بکنه از کلاس رفتم بیرون. پشت در کلاس نشستم و خندیدم

بعد از اینکه یه شکم سیر خندیدم با خودم فکر کردم اگه این ترم مشروط بشم، بابا پدرمو درمیاره چیکار کنم! با این گندیم که امروز زدم و کرمیم که امروز ریختم محاله دیگه بتونم سر کلاس این استاد شرکت کنم باید هر جوری شده راضیش کنم که این اشتباهو نادیده بگیره، یا بهش تعهد بدم. نمیدونم تا کی تو فکر و خیال بودم که بالاخره کلاس تموم شد و بچه ها یکی یکی از کلاس اومدن بیرون،. وقتی منو دیدن هر کدومشون خنده ای میکردنو رد میشدن. با دیدن آخرین نفر که از تو کلاس اومد بیرون سرکی تو کلاس کشیدم و وقتی دیدم حاج آقا تنها هست، رفتم تو کلاس. _حاج آقا_مگه بهت نگفتم برو بیرون واسه چی باز اومدی تو کلاس؟ _حاج آقا لطفا میشه این بار رو نادیده بگیرین قول میدم دیگه تکرار نشه _ نه به هیچ عنوان برو بیرون خواهش میکنم من به این درس احتیاج دارم و باید حتما این درسو پاس کنم ازتون خواهش میکنم حاضرم هر کاری که میگید انجام بدم تا فقط این اشتباهمو نادیده بگیرین.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: حاج آقا
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی، بزرگسال
  • نویسنده: شادی قربانی
  • تعداد صفحات: 1094
خرید رمان
55,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=13787
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.