دانلود رمان کلاغ زاده از نوشین سلمانوندی
  • نام: کلاغ زاده
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: نوشین سلمانوندی
  • صفحات: 291
نارون، دختری با چشمانی پر از سوال، به دنبال راز مرگ مشکوک مادرش پا به روستایی می‌گذارد که خاطرات پدرش در آن جا مانده‌اند. اما سال‌ها بعد، درست در شب نامزدی‌اش با پسرعمویش، بی‌بی دستی پشت پرده‌ تقدیر می‌شود و نارون را در دل تاریکی شب روانه‌ی فرار می‌کند... مقصد: تهران. شهری که برای نارون فقط یک پناه نبود، بلکه در دل آن عشقی جوانه زد که خیلی زود به زهری سمی بدل شد. عشقی که به‌جای نجات، او را به مرز سقوط رساند.

موضوع اصلی رمان کلاغ زاده:

نارون، دختری با چشمانی پر از سوال، به دنبال راز مرگ مشکوک مادرش پا به روستایی می‌گذارد که خاطرات پدرش در آن جا مانده‌اند. اما سال‌ها بعد، درست در شب نامزدی‌اش با پسرعمویش، بی‌بی دستی پشت پرده‌ تقدیر می‌شود و نارون را در دل تاریکی شب روانه‌ی فرار می‌کند… مقصد: تهران. شهری که برای نارون فقط یک پناه نبود، بلکه در دل آن عشقی جوانه زد که خیلی زود به زهری سمی بدل شد. عشقی که به‌جای نجات، او را به مرز سقوط رساند.

مقداری از متن رمان کلاغ زاده:

هوا تاریک میشد، ناجی دوست داشتنی ام هم هر لحظه دورتر و این خودش حس بدی بود و وجودم را پر از دلهره میکرد! بیقرار به سمتش دویدم. شاید ده قدم فاصله مان بود؛ اما دویدم تا رهایم نکند، دور نشود و دوباره تنها نشوم. نفسزنان لبهایم را خیس کردم و از پشت سرش به آرامی لب زدم: -آقا جون امشب میخوام پیش شما بخوابم. نزدیکش شدم که لبخند روی لبهایش را شکار کردم. بازویم را نرم گرفت و با محبت همیشگی اش گفت: -اگر خودت هم نمیگفتی، من ازت میخواستم که نارون خانم شب رو کنار آقا جونش سپری کنه. لبخند دندان نمایی زدم. صورتش را میان دستانم گرفتم و بوسه ای محکم روی گونه اش کاشتم. خنده ای کرد و بازویم را کمی فشرد. بیحرف به سمت آشیانه ی سفیدمان حرکت کردیم. من زنده ماندنت را میخواهم، تنها تو برایم مانده ای! حتی آن مردی که دَم از دوست داشتن و دلتنگی میزند به دنبال بهانه ایست برای فرار!

این فکرها آخر مرا میکشند، این ندانم کاری ها و بیهیچ زندگی کردن و ترس از لحظه های زندگی ام آخر مرا به پایان میرسانند. همه میروند، بعضی ها با خداحافظی و بعضی های دیگر بی خداحافظی! همه چیز به پایان میرسد و چقدر این موضوع برایم وحشت آور است. در چوبی سفید را به عقب هُل داد. بیتوجه وارد خانه شدم؛ اما با گرمای لذت بخشی که وجودم را در بر گرفت، بیحواس به اطراف نگاهی انداختم که چهره ی مهربانش را باری دیگر مقابل چشمان سرگردانم قرار گرفت. -میرم استراحت، تو هم به مغزت استراحت بده. نفسی گرفت و سرفه ای کوتاه کرد. در حالی که به سمت اتاقش میرفت با غم گفت: -به جای فکر کردن، زندگی کن. خوب میدانستم که خودش را میگوید؛ به هفتاد سال رسیده بود

و هر لحظه منتظر پایان یافتن زندگی اش بود. کهولت سنی اش و بیماری های بیشمارش، طاقتش را گرفته بودند و به گفته ی ماهور، سرفه های خشک و بی امانش تشدیدی است بر بیماری هایش. اما من چه میشدم؟ باز هم غم های فراوانی را باید به دوش میکشیدم و کابوس های شبانه ام چند برابر میشدند. نفسم را رها کردم، خواستم وارد آشپزخانه بشوم که صدای آخ و اوخ کسی باعث شد سر جایم بیحرکت بایستم. متعجب سر برگرداندم و به مری که سعی داشت از پله ها پایین بیاید نگاه کردم. تا حدود زیادی وا رفته بود و به سختی حرکت میکرد. مادر میشد، یک مادر مهربان و زیبا! جلو رفتم و با خنده گفتم: -مری خانم کمک نمیخواد؟ به سرعت سرش را بالا گرفت؛ ترس و حیرت در چشمانش دلم را لرزاند. نفس هایش نامنظم و تند شده بود، دستش را روی قفسهی سینه اش گذاشت و داد زد: -میدونی چقدر منتظرت موندم؟! کجا موندی که خبری ازت نشد؟

از دل نگرونی مردم و زنده شدم. آقا جون رو فرستادم دنبالت، بازم خبری نشد! با دست صورتش را پوشاند و صدای گریه اش بود که در خانه پیچید! شانه هایش تند، تند تکان میخوردند و صدای گریه اش هم بلندتر میشد. از فشار دستش، صورتش در حال مچاله شدن بود و اما من، شوکه و ترسیده تر از او تنها نگاهش میکردم. -فکر کردم دوباره بردنت… با حرفی که زد، دلم یخ بست و گریه هایش به هقهق تبدیل شدند. -من… من نمیدونستم… نگران میشی! شوکه، دستش را از روی صورت غرق در اشکش برداشت و با چشمان پف کردهای که حال رو به سرخی میرفتند، نگاهم کرد و گفت: -ببین، ببین من رو به چه حالی انداختی نارون! به آرامی روی پایش زد و دوباره گفت: -گفتم رفتی؛ اومدن بازم بردنت، نارون رو دوباره بردن! حرفش را گفت و گریه اش اوج گرفت. این کار را همیشه بانو میکرد؛ هنگام عصبانیت و ناراحتی یا انگشتش را به دندان میکشید.

تبلیغات
اطلاعات رمان
  • نام: کلاغ زاده
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: نوشین سلمانوندی
  • تعداد صفحات: 291
خرید رمان
50,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=13705
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.