کتاب گل و نوروز اثر شهروز بیدآبادی مقدم
  • نام: گل و نوروز
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: شهروز بیدآبادی مقدم
  • صفحات: 44
قصه‌ی دلدادگی «گل»، دختر پادشاه روم و یاسمین‌بانوی پارسی، به «نوروز» شاهزاده‌ی پهلوان ایران. بیشتر عاشقانه‌های کهن، قصه‌ی مردان عاشقی است که برای وصال به دلبرشان، دست به هر کاری می‌زنند. چه می‌شود اگر یک‌بار هم دختری برای آزمودن مهارت‌های جنگی‌اش قصر را ترک کند، به سفر دور دنیا برود و اسیر عشق مردی شود که پیشگویی‌ها می‌گویند به دست خود او کشته خواهد شد؟ آیا فرار از سرنوشت محتوم امکان دارد؟

دانلود کتاب گل و نوروز pdf اثر شهروز بیدآبادی مقدم بدون سانسور

نام کتاب: گل و نوروز

نام نویسنده: شهروز بیدآبادی مقدم

ژانر اصلی کتاب: عاشقانه

زبان کتاب: فارسی

سال انتشار: اردیبهشت 1404

تعداد صفحات: 44

معرفی کتاب گل و نوروز

قصه‌ی دلدادگی «گل»، دختر پادشاه روم و یاسمین‌بانوی پارسی، به «نوروز» شاهزاده‌ی پهلوان ایران. بیشتر عاشقانه‌های کهن، قصه‌ی مردان عاشقی است که برای وصال به دلبرشان، دست به هر کاری می‌زنند. چه می‌شود اگر یک‌بار هم دختری برای آزمودن مهارت‌های جنگی‌اش قصر را ترک کند، به سفر دور دنیا برود و اسیر عشق مردی شود که پیشگویی‌ها می‌گویند به دست خود او کشته خواهد شد؟ آیا فرار از سرنوشت محتوم امکان دارد؟

خلاصه کتاب گل و نوروز

سالها بعد وقتی گُل در مقابل اژدهایی بود که میخواست او را به نیش بکشد بعد از ظهر گرمی را به یاد آورد که برای اولین بار وارد دربار پادشاه شده بود گذر عمر خاطره ها را تار می کند. انگار از پشت شیشه ای طرح دار نگاهشان کنی اما گل این گونه نبود هرچه را میدید بیکم وکاست بی اغراق و زیاده گویی به یاد میسپرد پدرش قیصر روم، سالها بود غم نداشتن فرزند را چون صلیبی بر دوش و زخمی بر پهلو از این سرزمین به آن سرزمین میبرد حالا قرار بود اولین فرزندش را ملاقات کند.

گل آن بعد از ظهر لباس زرکوب به تن داشت. پتوی ابریشمی نقره فامی رویش کشیده بودند و خسته از نبردی طولانی برای به دنیا آمدن در تخت چوبیاش خواب بود صدای جیغ یاسمین مادرش او را از خواب پراند. یاسمین بانو چند قدم آن طرف تر ایستاده بود تنها دنبالهی بلند موی سیاهش از شکاف بین چوبهای تخت دیده میشد. پادشاه جلو آمد تاجی از طلا بر سر داشت با نقش اژدهایی دندان دراز که دشمنان را به آتش میکشید به تخت چوبی که رسید خنجر الماس نشانش را بالا برد بی هیچ حرفی به لبه ی تخت تکیه داد و به چشمان گل نگاه کرد.

خواست خنجر را پایین بیاورد که گل دستش را گرفت. لحظه ای نگاهش کرد و بعد خندید، بی آنکه به برق خنجر و تیزی آن توجه کند، بی آنکه به مرگ نگاه کند که با لباس صورتی بالای سرش ایستاده بود. خندید از ته دل با صدای بلند لثههای بی دندانش را نشان داد و پاهایش را تکان تکان داد و آنقدر خندید تا قیصر خنجر را به غلاف برگرداند. گل مطمئن بود همان لحظه لبخند پادشاه را دیده، اما پادشاه سریع رو گردانده بود به طرف تخت پادشاهی رفت و بی آنکه رو برگرداند به یاسمین دستور داد هیچکس نباید بفهمد دختر است. به برج دوم در انتهای قصر میروید دستور میدهیم شرایط جنگ آوری و جنگ آموزی وی فراهم شود و از علوم زمانه جا نماند هر زمان که فردی بفهمد فرزند دختر است به جرم بی آبرویی به دستان آتش…

اطلاعات رمان
  • نام: گل و نوروز
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: شهروز بیدآبادی مقدم
  • تعداد صفحات: 44
  • منبع تایپ: wikiroman.ir
لینک های دانلود
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=12690
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.