نام کتاب: زال و رودابه
نام نویسنده: الهام فلاح
ژانر اصلی کتاب: عاشقانه
زبان کتاب: فارسی
سال انتشار: اردیبهشت 1404
تعداد صفحات: 53
معرفی کتاب زال و رودابه
داستان زال سپیدموی سرخچهره، پهلوان جوان و رودابه، دختر فرمانروای کابل. دیداری بر بالای برج…
زال تعجب کرد و گفت مهراب از باجگزارها و زیردستهای ماست. چه تهدید و دشمنی ای ممکنه برای ما داشته باشه که نباید بیشتر از این به کاخش نزدیک بشیم؟ الماس خان گفت: «امر کنید دستور اتراق بدم. جاگیر که شدیم داستان این دشمنی رو مفصل براتون میگم.» سواران ایستادند و خیمهها بر بالای تپه ای سبز برپا شدند. زال وارد خیمه اش شد به مخده ی مخملی تکیه داد و نفسی تازه کرد الماس خان جام شربت را به دست زال داد و گفت: «از چشمهای پهلوان جوان ما پیداست بسیار مشتاقه هرچه زودتر از ماجرای مهراب سر در بیاره و از این راز باخبر بشه. زال جام شربت را یک نفس سر کشید و گفت: «بگو الماس خان. خوب نیست پسر سام چیزی رو ندونه.»
الماس خان گفت: «هفت پشت شما به جد بزرگتون، فریدون میرسه و هفت پشت مهراب به جد شیطان صفتش ضحاک زال زمزمه کرد ضحاک چه نام و نشان عجیبی» الماس گفت: «فقط اسمش عجیب نبود وجود مرموزش با نفرین شیاطین آمیخته بود.
زال پرسید: «چطور؟ بیشتر بگو .بدونم چطور موضوعی به این تا امروز از من پنهان مونده؟»
الماس خان گفت: «از دو کتفِ ضحاک مارهایی با چشمهای شیطانی روییده بودند از جای دو بوسهی شیطان خوراک مارها از مغز جوانان ایران فراهم میشد چه ظلمها که ضحاک به جوانان رشید ما نکرد و چه خونها که نریخت تا اینکه سرانجام به دست جد بزرگت فریدون کشته شد و مردم از زیر سایهی ترس و سیاهی حکومت ضحاک بیرون اومدند و نفس راحتی کشیدند. نسل ضحاک همگی خون شیطانی در رگ دارند و بت پرست اند. برای همین بهتره حد رو نگه داریم و بیش از اندازه به خانمان شیاطین نزدیک نشیم.»
زال به فکر فرو رفته بود ناگهان یکی از خدمه اجازه خواست و وارد خیمه شد خادم جوان بی آنکه سر بلند کند و چشمهای زال را نگاه کند گفت: مهراب کابلی با خدم و حشمش اومده و اجازه ی شرف یابی میخواد زال نگاهی مردد به الماس خان کرد. الماس خان گفت: خوف…نکن تمام نوادگان ضحاک از کسانی که خون فریدون در رگهاشون جاریه میترسند و جرئت نافرمانی ندارند پس اجازه ی ورود بده اما اندازه نگه دار و اجازه نده بیشتر از چیزی که حکمران و زیردست در دوستی و مهمانی رفتار میکنند به تو نزدیک بشه.»