دانلود رمان گناهکار از فرشته تات شهدوست
  • نام: گناهکار
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: فرشته تات شهدوست
  • صفحات: 1762
زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار حرفه ای بود..یه ادم از جنس تاریکی ولی با ظاهری شیشه ای ، شکست..بالاخره تونست ظاهر شیشه ای وشکننده ش رو هزار تیکه کنه. و اونوقت بود که ظاهر زشت و پلید گناهانش نمایان شد. و من دیدم ، به چشم دیدم. بزرگترین گناهان اون افراد گناهکار رو دیدم و نفرت رو تو وجودم پرورش دادم. نفرت همون چیزی که بر قلب سنگی من حکومت می کرد.. من… آرشام… اسمم گناهکار ، رسمم تباهکار...

موضوع اصلی رمان گناهکار:

زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار حرفه ای بود..یه ادم از جنس تاریکی ولی با ظاهری شیشه ای ، شکست..بالاخره تونست ظاهر شیشه ای وشکننده ش رو هزار تیکه کنه. و اونوقت بود که ظاهر زشت و پلید گناهانش نمایان شد. و من دیدم ، به چشم دیدم. بزرگترین گناهان اون افراد گناهکار رو دیدم و نفرت رو تو وجودم پرورش دادم. نفرت همون چیزی که بر قلب سنگی من حکومت می کرد.. من… آرشام… اسمم گناهکار ، رسمم تباهکار…

مقداری از متن رمان گناهکار:

لبخند زد ردیف دندان های سفید و براقش نمایان شد. لبهای سرخ و اتشینش اون ها رو چون قابی در خود جای داده بود.. بله من چند سالی خارج از کشور زندگی کردم برای ادامه تحصیل به اروپا رفتم و الان مدت کوتاهی هست که برگشتم. عالیه چی عالیه! توی صداش شیفتگی موج می زد… برام تازگی نداشت. اینکه تحویلش میگرفتم و باهاش هم کلام میشدم جزوی از بازیم بود. مکت کوتاهی کردم و گفتم برای چی برگشتید؟ جواب سوالش و که ندادم کمی پکر شد ولی با این حال ظاهرش و حفظ کرد و با لبخند گفت : نگاهم و از روش برداشتم …

ترجیح دادم سکوت کنم. –شما خیلی کم حرف میزنید سرد و مغرور گفتم بی دلیل حرف نمی زنم تعریفتون و زیاد شنیدم خیلی دوست داشتم برای یک بار هم که شده از نزدیک ببینمتون می تونستید به شرکتم بیاید. –درسته ولی پدرم گفته بودند که شما هر کسی رو به اونجا راه نمی دید و بدون هماهنگی هم حق دیدنتون و ندارم نگاهش کردم. حالتش اون رو نسبت به من صمیمی نشون می داد. هنوز خیلی زود بود که بخواد باهام راه بیاد نگاه خاصی بهش انداختم اما شما بدون هماهنگی هم میتونستید صورتم و برگردوندم.

نمی خواستم از توی نگاهم کذب گفتارم رو ببینه. هیچ کدوم از حرفام بویی از حقیقت نداشت. صداش ذوق زده بود. –وای شما فوق العاده این مهندس تهرانی جدا به من لطف دارید. اگر می دونستم که حتما مزاحمتون می شدم نفسم و عمیق بیرون دادم: مزاحم نیستید. همچنان نگاهم به رو به رو بود و کلامم سرد ولی در همون حال هم می تونستم جز به جز حرکاتش رو حدس بزنم. لحظه به لحظه بیشتر هیجان زده مین شد.. صدای نفس های عمیق و کشیده ش رو شنیدم اروم بودم… خیلی اروم.نیم نگاهی بهش انداختم با لبخند به من زل زده بود.

چیزی شده خانم صدر بدون اینکه ثانیه ای رو از دست بده گفت : شیدا… خواهش میکنم من رو به اسم کوچیک صدا بزنید. به نگاهم رنگ تعجب دادم. چطور؟!.. سرش و پایین انداخت با انگشتای ظریف و کشیدهی دستش بازی می کرد. –هیچی.. ولی خب من به کسایی که اهمیت میدم این اجازه رو میدم. چه اجازه ای؟.. سرش و بلند کرد تو چشمام زل زد زیبایی انچنانی نداشت ولی میتونست جذاب و لوند باشه. اینکه من رو به اسم کوچیک صدا بزنید.

اطلاعات رمان
  • نام: گناهکار
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: فرشته تات شهدوست
  • تعداد صفحات: 1762
لینک های دانلود
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=6134
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.