دانلود رمان زیتون از الناز پاکپور
  • نام: زیتون
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: الناز پاکپور
  • صفحات: 577
«زیتون» روایتی زن‌محور از تلاش، بقا و پیروزی است. شخصیت اصلی داستان، دختری با اراده‌ای استودنی، که با وجود تمام چالش‌های زندگی، مسیر موفقیت را با دستان خود هموار کرده است. او با روحیه‌های کمال‌گرا و جهانی‌دیده، به عنوان مدل مشهور در ترکیه شناخته می‌شود. داستان در محور مرور خاطرات او شکل می‌گیرد. خاطراتی از ترک وطن، فرار به امید آینده‌ های بهتر، و تمام رنج‌هایی که متحمل شدند. بازگشتی‌اش به ایران به‌واسطه یک پروژه کاری، فرصتی می‌شود برای بازگشت دوباره با گذشته، و آشنایی با چهره‌های تازه‌ای او را به انتخاب‌های تازه‌ای سوق می‌دهند.

موضوع اصلی رمان زیتون:

«زیتون» روایتی زن‌محور از تلاش، بقا و پیروزی است. شخصیت اصلی داستان، دختری با اراده‌ای استودنی، که با وجود تمام چالش‌های زندگی، مسیر موفقیت را با دستان خود هموار کرده است. او با روحیه‌های کمال‌گرا و جهانی‌دیده، به عنوان مدل مشهور در ترکیه شناخته می‌شود. داستان در محور مرور خاطرات او شکل می‌گیرد. خاطراتی از ترک وطن، فرار به امید آینده‌ های بهتر، و تمام رنج‌هایی که متحمل شدند. بازگشتی‌اش به ایران به‌واسطه یک پروژه کاری، فرصتی می‌شود برای بازگشت دوباره با گذشته، و آشنایی با چهره‌های تازه‌ای او را به انتخاب‌های تازه‌ای سوق می‌دهند.

مقداری از متن رمان زیتون:

حرفتون چرت نبود؛ عین حقیقت بود منم سرمایه ی میلیاردیم روی زمین مراقب مهندسش که تازه هواخواه هم زیاد داره می بودم صداش دوباره رفت بالا و گفت غلط کرده اون هواخواه تو واقعا فکر میکنی من به این خاطر نگران بودم؟! یه ابروم رو دادم بالا و گفتم: غیر از اینه؟ اومد جلوتر. صاف تو چشم های هم زل زده بودیم چشمهای اون قرمز بود و موهاش روی پیشونیش ریخته بود. الحق که این مرد جذاب بود. به نیشگون گنده از پام گرفتم تا به خودم بیام وای باده وای من به بردیا چی میگفتم که پر رو نشه؟ میشناسیش که چی میگفتم که چرا دارم اون جوری بال بال می زنم؟!

منظورش چی بود؟ با تردید گفتم: همونی رو که واقعیت بود. دستش رو مشت کرد و گفت د نمی شد! من معذرت میخوام باده من همش به تو که میرسه گند میزنم انقدر مستم که دارم سیاه مستی می کنم. اشتباه پشت اشتباه! لعنت به من دلم لرزید. انقدر تو چشم ها و لحنش صداقت و پشیمونی بود که دلم لرزید. اما من باده بودم اشتباه بیش تر از یک بار رو حالا حالاها نمی بخشیدم اومد جلوتر فاصله مون کم شد. – باده به من نگاه کن چه طور ممکنه تو حرف منو نگرفته باشی؟ باور نمی کنم سرم همچنان پایین بود. من امروز خیلی چیزها گرفتم هم از شما، هم از مهمونتون.

مکت کرد با لکنت گفت مهم مهمون دیگه کیه؟ غرورم اجازه نمی داد که جواب بدم. نگام کن ببینم تو اومدی دم خونه؟! آ گفتم با هم بریم شرکت گویا پیغامم به ن نرسیده که مهم نیست؛ از فردا مثل روتین اوایل خودم میام شرکت که مزاحم هم نباشم. خواستم حرکت کنم که دو تا دستش رو دو ط م رو روی دیوار گذاشت یه جورایی تو بوی تلخش حبس شدم. زیر لب و عصبانی گفت: ترمه چی گفت بهت؟! ترمه ؟ همونی که صبح ،دیدی چی گفت بهت؟ هیچی فقط گفت حمومی و پیغامی دارم یا نه! دختر خوشگلیه با مشت به دیوار بالای سرم کوبید و گفت:  اشتباه پشت اشتباه شدم پسر نوزده ساله تقصیر این بردیاست.

این بشر فقط برای من دردسره. بذارید برم شام درست کنم داد زد: گیر دادی به شام باده اون جوری نیست که تو فکر می کنی. من هیچ جوری فکر نمی کنم به من چه شما چه میکنید؟ شما یه مرد مجردید. این رو گفتم و خواستم برم که با دستش مانع شد. باده می ایستی و گوش میکنی تا حرفام تموم شه، اجازه نمیدم بری. این عجب جنمی داشت. من یاغی ایستادم من با ترمه دو سال پیش آشنا شدم نونی بود که بردیا تو کاسم گذاشت دختر خوبی بود پدر مادرش شهرستان بودن این جا تنها زندگی و کار میکرد حسابداره ازش بدم .نیومد دوست دخترم شد.

اطلاعات رمان
  • نام: زیتون
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: الناز پاکپور
  • تعداد صفحات: 577
لینک های دانلود
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=6144
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.