نحوه دانلود رمان موش آزمایشگاهی
نحوه دانلود رمان موش آزمایشگاهی معرفی رمان موش آزمایشگاهی : رمان موش آزمایشگاهی به نویسندگی سپیده، روایت زندگی پزشکی به نام صدرا است که به خاطر نسخه‌های غیر قانونی، پروانه‌‌ی پزشکی‌اش باطل می‌شود. برای تفریح به روستایی می‌رود و اتفاقی با دختری به نام سدنا آشنا می‌شود. دختری که همه او را شوم و نحس صدا می‌کنند و چشمان سبز آن دختر، ...

نحوه دانلود رمان موش آزمایشگاهی

معرفی رمان موش آزمایشگاهی :

رمان موش آزمایشگاهی به نویسندگی سپیده، روایت زندگی پزشکی به نام صدرا است که به خاطر نسخه‌های غیر قانونی، پروانه‌‌ی پزشکی‌اش باطل می‌شود. برای تفریح به روستایی می‌رود و اتفاقی با دختری به نام سدنا آشنا می‌شود. دختری که همه او را شوم و نحس صدا می‌کنند و چشمان سبز آن دختر، دل صدرا را می‌برد.
دختری که در بچگی به او تعرض شده و در تمام نوزده سال سنش همه او را آزار داده‌اند. با مقدار زیادی پول سدنا را از خانواده‌اش می‌خرد و با خودش به ویلایش می‌آورد و حالا سدنا قرار است موش آزمایشگاهی صدرا شود.
با انواع و اقسام داروها و…
رمان موش آزمایشگاهی به قلم سپیده در ژانر عاسقانه بزرگسال نوشته شده و مناسب برای عزیزان بزرگسالی است که علاقه به این ژانر دارن.

 

مقدمه رمان موش آزمایشگاهی :

من موش آزمایشگاهی‌ام!
حتی قبل از تولد…. من هیچ موقع عادی نبودم؛ هیچ موقع نفهمیدم ادمِ عادی بودن یعنی چی!

 

خلاصه رمان موش آزمایشگاهی :

رمان موش آزمایشگاهی به قلم سپیده، داستان دختری نوزده ساله است که همه او را نحس و شوم صدا می‌کنند.
توسط دکتری خریداری می‌شود تا با انواع اقسام داروها، به یک موش آزمایشگاهی تبدیل شود و…

 

مقداری از متن رمان موش آزمایشگاهی :

از شدت گرسنگی ضعف کرده بود که مجبور شد علی رغم میلش پلکای سنگینشو از هم فاصله بده
گیج اطرافش رو نگاه کرد
همه چیز رو به خوبی به خاطر داشت ولی قبل از اینکه تقریبا بی‌هوش بشه و به خواب بره اینجا نبود… روی کاناپه ی طوسی رنگ بود نه این اتاق خواب بزرگ!
انگار هنوز رد دستای صدرا روی تنش سنگینی میکرد. تک تک‌شون رو حس میکرد
بدن درد داشت و هر چند ثانیه چشماش سیاهی میرفت
میشد گفت حال عمومیش اصلا خوب نبود!
اطرافش رو نگاه کرد تا چیزی واسه پوشیدن پیدا کنه
توی چمدونش باید لباس باشه… دیده بود که صدرا با دوتا چمدون وارد ویلا شد پس حتما یکیش متعلق به سدنا بود
پتوی نازک رو دور تنش پیچید و سخت از جا بلند شد
شکمش… کمرش… حتی دست و پاهاش درد میکرد! اولین بارش نبود ولی این درد لعنتی انگار بیشتر از تحملش بود
سمت کمد رفت و در ریلی سفیدش رو هول داد ولی هیچی توش نبود
خالیِ خالی!
دلش می‌خواست گریه کنه
صدرا کجا بود؟؟ حالا باید چیکار میکرد؟؟
بعد از چند ثانیه کلنجار با خودش، بلاخره تصمیم گرفت و نتیجه اش شد آوای آرومی که از حنجره اش خارج شد
-صد…را..
فایده نداشت؛ خودش به زحمت شنیده بود چه برسه به صدرایی که اصلا نمیدونست کجاست!
سمت در باز اتاق رفت و این بار بلند تر صدا زد
طولی نکشید که صدای نسبتا بلند صدرا به گوشش رسید
-بیا سدنا… اینجام
پا به زمین کوبید و جواب داد : لباس ندارم… هیچی تنم نیست
-جز من کسی اینجا نیست. بیا
لبه های پتو رو محکم‌تر گرفت و از اتاق خارج شد
صدا رو دنبال کرد و صدرا رو توی آشپزخونه پیدا کرد
روی صندلی پایه بلند کنار جزیره نشست و آخ آرومی گفت
صدرا بدون اینکه برگرده سمتش، گفت : یکم دیگه شام آماده میشه
سدنا سر روی سنگ خنک جزیره گذاشت و زمزمه کرد : گشنمه…
صدرا بشقاب استیک رو با فاصله از صورتش گذاشت و نگاهی به جسم ظریف پتو پیچ شده انداخت
سدنا از بوی لذیذ گوشت چشم باز کرد و سر تا پای صدرا رو دید زد
شلوارک کوتاه سفید رنگی پاش بود و عضله های برنز تنش رو به نمایش گذاشته بود
معذب بود ته مونده ی انرژیش رو جمع کرد و از جا بلند شد
صدرا بی حرف حرکاتش رو زیر نظر گرفت
دخترک وسط سالن ایستاد و اطراف رو برانداز کرد
تیشرت مشکی رنگ صدرا شاید موقتا گزینه ی خوبی بود
پتو رو روی مبل انداخت و صدرا تماشا کرد.
تیشرت تا پایین می‌رسید بیشتر از قبل به چشم اومد.
از گوشه ی چشم نیم نگاهی به چمدون‌های کنار مبل انداخت. یکی باز شده و اون یکی دست نخورده
حتما چمدون خودش بود
سدنا با خودش فکر کرد که بعد از خوردن غذا باید چمدونش رو به اتاق ببره و لباس بهتری تن کنه
تعللش صدرا رو کلافه کرد که بلند و با اعتراض گفت : تا کی میخوای همونجا وایسی؟ بیا غذا سرد شد
پاهای سدنا مطیعانه حرکت کرد و دوباره روی همون صندلی نشست
خیره ی دستای صدرا و به تقلید ازش کارد و چنگال رو برداشت
یه تیکه کوچیک از گوشت رو برش زد و با لذت وافری جوید طولی نکشید که صدرا کلافه از سکوت بیش از حدی که بینشون حاکم بود، گفت : امشب رو استراحت کن. فردا باید فیلم دوم رو بگیریم
لقمه توی گلوی سدنا سنگ شد و به سختی پرسید : چجوری؟
صدرا بی خیال شونه بالا انداخت و گفت : میگم بهت
-الان بگو
-صبح که بیدار شدی بقیش خود به خود ردیف میشه!
کارد رو بین انگشتاش فشار داد
چرا این کار انقد از نظرش سخت بود و صدرا چه راحت و خونسرد درموردش حرف میزد!
همه چیز واسش عجیب و پیچیده بود ولی نمیتونست اعتراضی کنه
می‌ترسید از صدرا؛ از اینکه دوباره گلوشو فشار بده و از گرفتن جونش به راحتی آب خوردن حرف بزنه!
صدرا نامحسوس تمام حرکاتش رو با جزئیات زیر نظر گرفته بود
متوجه کلافگی و درموندگیش شد که با لحنی نرم تر از قبل گفت : بعد از شام واست چندتا فیلم میذارم تا ببینی
این گیج بودنت! دیشب زیاده روی کردی
آخ که صدرا چه بازیگر قهاری بود و سدنا چقدر بیچاره بود که هر حرفش رو باور میکرد
چاره ی دیگه ای هم نداشت
خودش چیزی به خاطر نمی آورد و صدرا به قدری محکم و مطمئن حرف میزد که راهی واسه تردید و شک باقی نمیذاشت
بشقاب خالی رو کمی هول داد و از جا بلند شد
ورق قرص رو با یه لیوان آب کنار دست سدنا گذاشت و گفت : بعد از شام یکی از این بخور
-این چیه؟
صدرا نیشخندی زد و گفت : تو که نمیخوای دو سه ماه دیگه بیای سراغم و بگی حامله شدی ، درسته؟
هرشب یه دونه از این بخور
سدنا ورق قرص رو دستش گرفت و با دقت برانداز کرد
چیزی سر در نمی‌آورد. حروف انگلیسی اصلا به چشمش آشنا نبود ولی حرفی نزد تا مورد تمسخر قرار نگیره

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان موش آزمایشگاهی :

رمان موش آزمایشگاهی به قلم سپیده، به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.

 

بیوگرافی سپیده :

سپیده با نام مستعار، بیست ساله و متولد ماه بهمن هستن.
به تازگی نویسندگی رو شروع کردن و یه رمان درحال تایپ به نام موش آزمایشگاهی دارن.

 

آثار سپیده :

رمان موش آزمایشگاهی – درحال تایپ

 

نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=3957
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.