توضیحات
دانلود رمان پرواز شبانه pdf اثر آنتوان دو سنت اگزوپری بدون سانسور
نام رمان: پرواز شبانه
نام نویسنده: آنتوان دو سنت اگزوپری
ژانر اصلی رمان: عاشقانه
زبان رمان: فارسی
سال انتشار: فروردین 1404
تعداد صفحات : 100
معرفی رمان پرواز شبانه
رمان پرواز شبانه در فضای پرهیجان آغاز تجارت هوایی در آرژانتین میگذرد. ریویر، مدیر مصمم یک شرکت، در حرکت جسورانه پروازهای شبانه را به سیستم حملونقل خود اضافه میکند. او از کارش میخواهد تا با نهایت دقت و دقت، محمولهها را به مقصد برسانند. داستان در ساختاری اپیزودیک روایت میشود؛ محل میان تصمیمات دفتر تصمیمات ریویر در بوینوسآیرس و آخرین ساعات سرنوشتساز زندگی فابین، یکی از خلبانان شجاعش. فابین در میانه طوفانی سهمگین گیر میافتد. هواپیمایش رو به پایان است و ارتباط رادیوییاش قطع شده است. درکه به سرعت میگذرد، ریویر برای یافتن موقعیت فابین، بیوقفه جستجو میکند — جستجوی در میان، ترس و زمان مسئولیت.
خلاصه رمان پرواز شبانه
به همین زودی زیر او از میان شامگاه زرین تپه های فرورفته در سایه ها شیارهای خود را کنده بودند و جلگه ها زیر نور دیرپای رخشان شده بودند. زیرا که در این سرزمین ها این درخشش زرین همواره از خاک پرتو می افکند همچنان که چون زمستان سپری میشود سپیدی برف همچنان پایدار می ماند. قابین ( Fabian)، خلبانی که پست هوایی پانتاگونیا را از انتهای جنوبی آمریکای جنوبی به بوئنوس آیرس میآورد، در این هنگام فرا رسیدن شب را با برخی نشانه ها باز میشناخت که آب های بندر را به خاطر او می آوردند گشودگی آرام به زیر پا که ابرهای تناسان اندکی آن را مخطط ساخته بودند و چنان مینمود که فابین در شرف ورود به لنگر گاهی وسیع و شگرفی تعالی و تبارک باشد.
یا آنکه شاید در خیال میدید که در شامگاه آرام آسوده راه می رود؛ همچنانکه شبانان میروند شبانان پانتا گونیا بی شتاب از گله گاهی به گله گاه دیگر راه میسپرند و فابین نیز از شهری به شهر دیگر می رفت گویی شبان آن شهرها بود. هر دو ساعت یک بار یکی از آن شهرها را میدید که کنار رودخانه خود نمیده آب می نوشید با در جلگه خود می چرید گاه چون بر فراز بیست و پنج فرسنگ یا بیشتر دشت بی کشتزار همچون دریای بی کشتی میگذشت خانه کوچک و تنهای دهقانی را می دید که گویی در دریای عظیم چمنی همچون کشتی کوچکی رو به عقب در حرکت است و دور میشود؛ و بار آن جان های آدمی است. فابین بال هواپیما را کج میکرد و هنگام عبور به آن خانه تنها سلام می فرستاد.
سان ژولیان را میبینم تا ده دقیقه دیگر مینشینم.» تلگرافچی هواپیما وضع و موقع هواپیما را به تمامی ایستگاه های سر راه مخابره می کرد. از بغاز ماژلان تا بوئنوس آیرس، فرودگاه ها در طول چهار صد فرسنگ بهم پیوسته بودند اما این ایستگاه به سوی مرزهای شب راه می برد همچانکه در افریقا آخرین دهکده ای که تصرف میشود رو به سوی اقالیم ناشناخته دارد. تلگرافچی قطعه کاغذی به دست خلبان داد دور ما را چنان طوفان گرفته است که جریانات برقی آنها گوشی های مرا خراب میکند شب درسان ژولیان میمانیم؟» فابین لبخندی زد، آسمان همچون جایگاه ساختگی حیوانات دریایی آرام بود و همه ایستگاه های بعدی علامت میدادند «آسمان صاف است؛ باد هم نیست.»
«نه به را همان ادامه میدهیم اما تلگرافچی در این اندیشه بود این توفان ها یک جایی جا گرفته بودند؛ درست مثل کرم که توی میوه میرود؛ شب قشنگی بود اما این توفان ها آنرا خراب میکردند و تلگرافچی از ورود به این سایه که آبستن خرابی بود نفرت داشت. فابین چون موتور را آهسته کرد تا در سان ژولیان بنشیند می دانست که خسته است تمامی آنچه زندگی او را برای انسان گرامی میساخت تیره و تار به او نزدیک میشد خانه های ،مردم که ، کافه های ،کوچک درختانی که زیر آنها راه می روند فایین به فاتحی میمانست که پس از خاتمه پیروزی روی سرزمین های تصرفی خم شده شادی و سعادت حقیر مردمان را نظاره می کند حاجتی بر فابین غلبه کرد که سلاح را بگذارد.