توضیحات
دانلود رمان بازگشت به درخونگاه pdf اثر اسماعیل فصیح بدون سانسور
نام رمان: بازگشت به درخونگاه
نام نویسنده: اسماعیل فصیح
ژانر اصلی رمان: عاشقانه
زبان رمان: فارسی
سال انتشار: فروردین 1404
تعداد صفحات : 231
معرفی رمان بازگشت به درخونگاه
ماجرا در فضای آشنای دههی ۱۳۷۰ جریان دارد. زمانی که جلال آریان، مردی پا به سن گذاشته، یکی از خسرو، پسر از همسایههای قدیمیاش، روبهرو میشود. خسرو دل در گرو عشق شهرناز دارد؛ دختری زیبا که دختر علی، برادر ناتنی جلال است. اما این عشق ساده نیست پدر خسرو، مردی بیمار، زمینگیر و بدزبان، با این ازدواج مخالف است. از طرف دیگر، پدر شهرناز تنها در صورت حاضر به پذیرش این وصلت است که آنها به آمریکا مهاجرت کنند. حالا خسرو باید بین ماندن برای مراقبت از والدین سالخوردهاش و رفتن به عشق، یکی را انتخاب کنید…
خلاصه رمان بازگشت به درخونگاه
لئون تولستوی رمان آنا کارنینای خود را با این جمله شروع میکند خانواده های خوشبخت به هم شبیه هستند، ولی برعکس، خانواده های بدبخت به هیچ کس شباهت ندارد جز به خودشان این لابد قیاس درگیری من تنهاست امسال زمستان در آپارتمان خیابان ،تکش با خانواده های دوست دوران دبیرستانم دکتر شاپور ایرانفر، بیولوژیست مفلوک در در خونگاه و علی، آریان نابرادری خودم میلیاردر ،بازاری و خانه در دروس، قلهک تهران زمستان ۷۵ صبح چهارشنبه ۱۹ دی ماه ۷۵ ساعت حوالی هفت و نیم صبح هوا خشک و سوزی، است و هنوز روز بالا نیامده.
آکنده از دود آلودگی، که به چشم میخورد با وجود اینکه از چه برای آموزش شرکت ملی گاز ایران اواسط خیابان بهار شمالی، یک دوره فشرده یک هفته ای کلاس زبان تخصصی، دارم ولی امروز مجبورم اول به دستور دکتر، پایور متخصص قلب و عروق، ناشتا به آزمایشگاه بروم، برای آزمایش خون، برای شرایط قلبی کذائی. بعد از اینکه راننده نقلیه شرکت مرا از خیابان تکش و سهره وردی می آورد به میدان هفت تیر (بیست و پنج شهریور) و بعد پائین تر از فرعی پشت میدان شهید شیرودی میدان امجدیه (سابق) به خیابان بهار می آورد و جلوی اداره آموزش پیاده میکند و میرود.
من قبل از ورود به ساختمان آموزش گاز، اول قدم زنان می آیم بالا به «آزمایشگاه پاتوبیولوژی مهر که کمی بالاتر، آن دست خیابان است. وارد آزمایشگاه می شوم و با دفترچه خدمات درمانی بازنشستگان شرکت نفت جمهوری اسلامی ایران به طرف پیشخان تحویل نسخه» و «صندوق میروم یک خواهر کارمند چارقدی پس از انجام مراحل وارد کردن تعداد آزمایش های لازم توی کامپیوتر و مبلغ توی دفترچه من و رد کردن فیش پرداخت، میگوید: «بفرمائین بنشینن صدا میکنن پدر ریش و سبیل یک دست سفید پروفسوری من گولش زده. آخرین باری که انگلستان بودم و رفتم دکتر منشی دکتر به در مطب اشاره کرد.
و گفت: «بفرمائید تو عزیزم .Go on in, love صبح به این زودی هم اکنون هفت هشت نفری دور و بر روی نیمکت های اتاق انتظار نشسته اند منتظر من هم مینشینم تا صدا کنن. به هر حال چون اول صبح است و نسبتاً خلوت، ده دقیقه ای بیشتر طول نمیکشد که یکی از خواهرها اسم مرا توى میکروفن صدا میکند بلند میشوم و دارم به دستور او به یکی از اتاق های گرفتن خون می روم که مخمصه جرقه می زند. مرد نسبتاً جوانی که از یکی از دفترهای پشت پیشخان «صندوق» و مخلفات بیرون آمده مرا صدا میکند. جناب آقای آریان؟ می ایستم نگاهش میکنم حدود سی و پنج سال را دارد.