- نام: دالان بهشت
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: نازی صفوی
- صفحات: 505
از پلههای درمانگاه که پایین آمدم، با خودم گفتم: «مامان که نیست... باید برم خونهای امیر». گرما مثل دیو افتاده بود به جانم. پاهایم بود و دلپیچه نمیگذاشت درست راه بروم. مثل کسی که مدتهاست چیزی نخورده، از درون میلرزیدم. دیدم تار شده بود، مثل مهی که روی همه چیز نشسته بود. نمیدانستم یه مسمومیت به ظاهر ساده اینقدر میتونه آدم رو خسته کنه. چند بار پیاپی زنگ زدم. ثریا که در را باز کرد، کیفم از دستم افتاد...