نحوه دانلود رمان بازی در خون
رمان بازی در خون به نویسندگی لولیتا، داستان مافیایی بیرحم و سنگ دل به نام کوروش است که با فریب دخترها را به دبی میفرستد تا آن ها را به شیخ ها بدهد و برخی دیگر هم اعضای بدنشان را میفروشد.
ماجرا دقیقا از جایی رقم میخورد که کوروش در یکی از پروازهایش در فرودگاه دختری از کنارش رد میشود که در یک نگاه عاشقش میشود. دختری که همانند پریها زیبا است و دل کوروش را میبرد.
به دنبالش میرود اما با پیدا نکردنش بیخیال میشود تا بعد از مدتی در یکی از مهمانی های فروش دخترها او را میبیند. اویی که میان باقی برای فروش گذاشته شده و این شروعی برای داستان پری و کوروش است.
رمان در ژانر مافیایی و عاشقانه نوشته شده. روایتی خوب و دلنشین دارد برای عزیزانی که علاقه مند به سبک دارک هستند.
رمان بازی در خون، داستان زندگی دختری به نام پری است که در یک شب به دست افراد غریبهای دزدیده میشود.
او را به اجبار برای فروش به شیخ ها به یک مهمانی میبرند اما پسری به نام کوروش پیدا میشود که دل به او بسته و…
باید نقشه ی فرار میکشیدم
خدایا این دیگه از کجا پیداش شد منو دزدید
خوبیش این بود زیاد بهم دست نمیزد
ولی حرفایی که میزد از دست زدن بدتر بود !
+عوضی
غرید
_شنیدم چی گفتی
چه گوش تیزی داشت
من که آروم زیر لب گفتم
ازش میترسیدم ولی گفتم
+منم گفتم تا بشنوی
پچزد
_میدونستی زیاد حرف میزنی؟ مراقب زبونت باش کار دستت میده
با تلخی گفتم
+چیکار میخوای بکنی مثلا؟؟؟ میخوای با تفنگ بکشیم؟
نچی کرد
_ قفلت میکنم
با فهمیدن منظورش سرخ شدم
چقدر رک حرف میزد
سرمو برگردوندم
از شیشه به بیرون نگاه کردم
دستامو سفت بسته بود
درد میکرد
سعی کردم مظلوم باشم
برگشتم سمتش و مظلوم به چشمای سیاهش نگاه کردم
سیاه سیاه
آدم توش گم میشد
ترسناک بود چشماش
مثل خودش ، مثل قلب ترسناکش…
+چیه گربه؟
ابروم بالا پرید
هر دفعه یه چیزی میگفت
یه بار سگ یه بار توله یه بار گربه
دستامو بردم بالا و گفتم
+ دستام و باز میکنی
سرشو به معنی نه بالا انداخت
که حرصم گرفت
با حرصی که کاملا تو صدام مشخص بود گفتم
+ولی من دستم درد میکنه ، نگا
بردم جلوی چشمش
+قرمز شده
حس کردم لبخند محوی روی صورتشه ولی گفت
_آخی
قرمز شده بودم
لبم آویزون شد و شروع کرد به لرزیدن
+چرا باز نمیکنی!؟
لب زد
_شیطونی ! نمیتونم باز کنم
آروم بغضمو قورت دادم و گفتم
+اذیتت نمیکنم باز کن
یکم به چشمام نگاه کرد
سر تکون داد
ولی انگشتشو تهدید وار آورد جلو
+دختره ، وای به حالت اگه تقلا کنی
تو دلم گفتم تو باز کن ببین اینجارو رو سرت خراب میکنم یا نه
+اون موقعی که یه جور دیگه قفلت میکنم
منظور دار این حرف و گفته بود
سرخ شدم
لقدی به زانوش زدم
با جیغ گفتم
+تو غلط میکنی..
اخم کرد
_بهت رو میدم پر رو نشو
دستم و به نشونه ی برو بابا تکون دادم و گفتم
+نمیخوام رو بدی برو کنار بزار برم
دو دقیقه سکوت بود
یهو برگشتم سمتش
نگاه متعجبش و دیدم
لب زدم
_منوکدوم جهنمی میبری
پوزخندی گوشه ی لبش نشست
+عالم و آدم آرزوی دارن تو عمارت من خدمتکار کنن، بعد تو میگی منو کجا میبری؟
با مشت زدم رو سینش که دست خودم درد گرفت
زیر لب غریدم
+سنگه، بدن نیست که
فک کنم شنید
چون گوشه ی لبش رفت بالا
سریع جمع کردم
+برا چی منو دزدیدی
بی توجه به حرفم گفت
+همه آرزشونه همین سنگ و داشته باشن
شونه بالا انداختم ، سعی کردم طلبکار باشم
_به من چه عوضی، میگم چرا منو دزدید
دستشو آورد جلو
با دو دستش دستامو قفل کرد و کشید سمت خودش
خوردم به قفسه سینش..
سرشو آورد پایین
آروم پچزد
+آوردم که دختر کوچولوی خودم شی.
لرزیدم
_بزار برم
موهامو کنار زد و خیره به صورتم چشماش و تنگ کرد و گفت
+گفتم که! ازت خوشم اومده برای خودم نگهت میدارم .
میخواستم جفتک بندازم که راننده گفت
_رسیدیم آقا
به بیرون نگاه کردن
با دیدن هواپیما چشمام گرد شد
+اینجا کجاست؟!
بی توجه بهم پیاده شد
خودم و توی ماشین مچاله کردم
با چشمایی که از بغض پر شده بودن گفتم نمیام
مچ پام و گرفت
زور اون کجا و زور من کجا ؟
منو گرفت تو بغلش
سعی کردم صورتش و چنگ بندازم
تا ولم کنه
ولی ول نکرد
+بفرمایید
از پله های هواپیما رفت بالا
جیغ کشیدم
_عوضی، احمق ولم کن..ازت شکایت میکنم ..میکشمت
رمان بازی در خون به قلم لولیتا، به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.
لولیتا با نام مستعار، نویسنده و رمان نویس بیست و یک ساله و ساکن شهر تهران هستن.
نویسندگی رو از سه سال پیش شروع کردن و پنج اثر دارن.
رمان عروس مجازی – درحال تایپ
رمان تا ته دنیا دوست دارم – فروش مجازی
رمان خیانتکار من – فروش مجازی
رمان مانا دختری شرور – فروش مجازی
رمان بازی در خون – درحال تایپ