نحوه دانلود رمان عروسک خیمه شب بازی
رمان عروسک خیمه شب بازی به قلم زهرا. صاد، روایت زندگی دختری به نام هانا است که در سن کم، عاشق مردی به نام آرسین میشود.
خیلی راحت و از علاقهی زیاد خام میشود و با آرسین عروسی میکند؛ بدون رضایت خانوادهاش و بعد از ازدواجش هم پدر و مادرش او را طرد میکنند.
داستان از جایی شروع میشود که هانا روی واقعی آرسین را میبیند و متوجه میشود که هدف او انتقام بوده.
درست بعد از چند روز، رفتارهای آرسین به کل عوض میشود و شروع به خیانت به هانا میکند.
درست وقتی که هانا حامله میشود، مجبورش میکند که بچه را سقط کند و هانا در یک شب برفی، مجبور به فرار میشود.
این وسط پای اهورا به بازی باز میشود و هانا را به خانهی خودش میبرد تا از او و بچهی داخل شکمش مراقبت کند.
اهورایی که دشمن خونی آرسین است و علاقهی زیادی به هانا دارد و…
رمان عروسک خیمه شب بازی به قلم زهرا. صاد در ژانر عاشقانه و انتقامی نوشته شده است.
روایتی زیبا و نثری دلنشین دارد.
نشان از سادگی یه دختر میدهد که چطور در دام میافتد و مردی که از او سواستفاده میکند و….
رمان عروسک خیمه شب بازی به قلم زهرا. صاد، داستان دختری به نام هانا است که وسیلهی انتقام مردی کینهای میشود و از سادگی زیادش عاشق او.
اما بعد از عروسی و طرد شدنش از خانواده، با روی واقعی او آشنا میشود و…
+هانا
با بغض و نفرت نگاهش میکنم و سرمو به معنی چیه تکون میدم
میگه
_یادته ؟
قلبم ضربان میگیره
+یادته وقتی پیدات کردمم حامله بودی
آرسین پچمیزنه
_بسه تمومش کن
میخنده
تمومش نمیکنه !
ادامه میده
+یادته هیچ جا رو نداشتی بری اره؟
تفنگو گرفت سمت آرسین
با تفنگ به آرسین اشاره کرد
لب زد
+یادته میخواست بچتو بکشه
اشکم میریزه
اره
همش یادم بود ، ولی اینجا جاش نبود نه؟
لب میزنم
_یادمه
آرسین میگه
+خفه شو
اما خفه نمیشه
ادامه میده..
میخنده و ادامه میده
+اولش انتقام بود ، میخواستم به جای آرسین از تو انتقام بگیرم ولی
به چشمام نگاه کرد
+مظلومیتت نزاشت
اشک میریزم
اره من مظلوم بودم …خیلی مظلوم بودم
غریب بودم
+مظلومیتت دلمو لرزوند
چشمام و رو هم میبندم تا نشنوم
ولی اون میگه
ادامه میده و با حرفاش نابودمون میکنه
+روز به روز شکمت بیشتر می اومد بالا
یه شهر و بسیج کرده بود این
با سر تفنگش به آرسین اشاره میکنه
+گفته بود همه جا رو بگردم دنبالتون
نزاشتم پیدات کنه
دوباره خیره میشه به چشمای لرزونم
دلم نمیخواد ادامه بده
میدونم چی میخواد بگه
میدونم آخرش چی میخواد بشه
ولی اون بی رحم میگه
+عاشقت شدم … عاشقت هستم …میخواستم از شر رویا خلاص بشم ! دارو ریختم تو غذات ولی دلم نیومد بدم بخوری
+به بهانه ای غذا رو ریختم سطل اشغال
چشم بستم
تا نشنوم
نشنوم بدبختیمو
نشنوم وقتی پیشش بودم و بهش اعتماد کرده بودم میخواست چیکار کنه
دستمو رو گوشم گذاشتم
جیغ زدم
+نمیخوام بشنوم لعنتی نگو …
هقی زدم
لب زدم
+من بهت اعتماد کردم نامرد
خواستم بدوئه سمت ماشین که ماشه رو کشید
_یه قدم برداری شلیک میکنم بهش به جان رویات شلیک میکنم
مات موندم سر جام
جان رویا
جان دخترکمو قسم داد و مگه میشد من بن جون رویا بی اهمیت باشم
ولی آرسین ساکت نموند
آرسین دندوناش رو هم فشار داد
غرید
+مرد نیستی اگه نزنی
نفسم رفت
اهورا ماشه رو کشید و شلیک کرد که سریع خودمو جلوی آرسین انداختم
گلوله به شکمم خورد
جیغ بلندی کشیدم
همه چی تو یه لحظه اتفاق افتاد
اهورا با بهت گفت
+نه
شکمم درد داشت
سرمو پایین انداختم و نگاهی به شکمم کردم..
نه زخمی شده بود
بغضم گرفت
افتادم رو دو زانوهایم
آرسین ناباور جلو اومد و لب زد
+چیکار کردی
همه من حواسم پی پسری بود که دیگه نداشتمش!
پسری که همه ی این مدت همه ی زندگیم شد
از درد داشتم به خودم میپیچیدم
چشمام داشت رو هم میرفت
اشک از گوشه ی. چشمم چکید
مامانی کوشی؟
رفتی عشق مامان؟
توام تنهام گذاشتی؟
چشمام بسته شد
آخرین لحظه فقط فهمیدم تو بغل آرسین فرو رفتم و یه قطره اشک از چشمش روی صورتم افتاد
بیهوشی مطلق…
نگاهی به رویا انداختم
دخترکم..
قراره مامانتم بیارم پیش خودت!
قراره زندگی جدید شروع کنیم
نازنین نگاهی به بچه انداخت
با اخم گفت
+خوشم نمیاد ازش
متقابلاً اخم کردم
_دخترمه! حواست باشه چی میگی..
خندید
با تمسخر و گفت
+دختر آرسین و هانا
لب زدم
_زیاد زر نزن
با ناز اومد جلوم نشست و گفت
+نمیخوای از من بچه دار بشی!
فقط نگاهش کردم
_کی نقشتو عملی میکنی هانارو بیاری اینجا
دلبرونه خندید
_دلم برای آرسین تنگه
پچزدم
+خیلی زود بهش میرسی ..منم به هانا میرسم!!!
با نیش باز نگام کرد
+وای خدایااا آخرش به آرسین میرسم
با چندش نگاهش کردم
خجالت نمیکشید؟
لب زدم
+خجالت نمیکشی؟
نچی کرد
خندید
با همه یه دور رفت و اومد میکرد
جای آرسین بودم تف نمیداختم توی صورتش
هرچند من الان بدتر از ارسینم.
که بچه ی هانا رو با کمک نازنین دزدیدم
نگاهم و ازش گرفتم
رویا سمتم دویید
+بابایی
لبخند به روش زدم
این دختر همه چیز من بود
این دختر و مادرش!
_جان بابا
بغض کرد
+بقل میخوم
لبخندم با بغل گفتنش عمق گرفت!
رمان عروسک خیمه شب بازی به قلم زهرا. صاد به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.
زهرا. صاد، نویسنده با نام مستعار، متولد 1381 و ساکن شهر تهران هستن.
نویسندگی رو به تازگی شروع کردن و عروسک خیمه شب بازی اولین رمانی از ایشون هست که با ما به اشتراک گذاشتن.
رمان عروسک خیمه شب بازی – درحال تایپ