دانلود رمان مستی از فاطمه کاکاوند
  • نام: مستی
  • ژانر: عاشقانه، اجباری
  • نویسنده: فاطمه کاکاوند
  • صفحات: 205
مردی به نام دیاکو، در کشاکش بازپس‌گیری اموال از دست‌رفته‌اش، دختری را می‌رباید که سال‌هاست زیر نظرش دارد و از دور مراقب اوست.

موضوع اصلی رمان مستی:

مردی به نام دیاکو، در کشاکش بازپس‌گیری اموال از دست‌رفته‌اش، دختری را می‌رباید که سال‌هاست زیر نظرش دارد و از دور مراقب اوست.

مقداری از متن رمان مستی:

اینجا برام خفه کننده بود خواستم از اتاق بزنم بیرون دیاکو دوتا دستاشو گذاشته بود روی چهارچوب در و درو کلا بسته بود ولی من میتونستم از کنارش رد بشم. رفتم سمت در و خواستم رد بشم که با دست هولم داد داخل. -یاغی خانوم کجا؟ من بهت گفتم که نمیمرم ولی کابوست میشم. چشمامو بستم و چند ثانیه بسته نگهشون داشتم. -میدونی تنبیه بدنی اینکه من بزنم دندونات رو بریزم توی دهنت یا با کمربند تیکه پارت کنم اینا روشای خوبی نیست ک روح یه زنو بشکنه شاید جسمت ضربه ببینه ولی روحت نه! -مهران داداش وقت نیس من بابا بشم بنظرم باید قبلتر از اینا بچه دارم میشدم ولی به قول قدیمیا ماهیو هروقت از آب بگیری تازس مگه نه؟؟؟ رو سمت مهران کرد مهران خنثی نگاش کرد. -میدونی چیه جدای از ریسک کاشتش باید مطمئن بود بدن اون زن سالمه

اینا برام مهمه و به نظرم تو برای این کار فوق العاده ای و هم اینکه دیگه نیازی ب دکتر واسه کاشت نیس بعد از نه ماهم بچم رو بهم میدی. +چی میگی تو. عصبی شد و سمتم هجوم اورد که مهران گرفتش. +اینبار زدم توی پهلوت بخوای بهم دست بزنی سری بعد مستقیم میکنم توی قلبت که دیگه واسه یه دختر تنها رجز نخونی جرات نداری بری سراغ مردامون منو گیر اوردی فهمیدی دخترم زورم بهت نمیرسه. +من مادرتو ندیدم و بهش بدی نکردم ولی اگه یه روز ببینمش میگم چه دختری تربیت کردی. -حرف دهنتو بفهم. مهران نمیذاشت سمتم بیاد. از اتاق بیرون زدم و از راه پله اومدم پایین خدیجه پایین پله ها بود و تا منو دید بغلم کرد منم تشنه ی یه بغل بودم دلم بغل میعادو میخواست ک بگه من حامیتم نترس. خدیجه رو سفت بغل کردم

و اونم شروع کرد ب گریه کردن. +خدیجه تو چرا گریه میکنی؟؟ ببخشید نمیتونم کاری برات بکنم. +مهم نیس خودم درستش میکنم. مهران از بالای پله ها داد زد بیا سریع. با دادی ک زد بدو بدو منو خدیجه رفتیم بالا و دیاکو و مهران توی اتاق دیاکو بودن و تمام شلوارو تیشرت مهران خونی بود. +چی شده؟؟ +دیاکو؟؟؟ کنارش زدم و رفتم بالای سر دیاکو. رکابیش سیاه بود و معلوم بود خیسه خونه نشستم کنارش دراز کشیده بود روی تخت ولی پاهاش از تخت آویزون بودن آروم رکابیشو زدم بالا. -مهران زنگ بزن عموت بیاد. +لازم نکرده احتمالا فشار به بخیه هات اوردی چیزی نیس باید زخمو ببینم. نگاهی ب صورتش کردم ک میخ من بود آروم زمزمه کرد -از کجا معلوم نمیخوای بکشیم؟؟ +من قسم پزشکی خوردم نگران نباش هر کاری بتونم برات میکنم -مگه نگفتی من یه دیوم.

+نه من گفتم تو یه هیولایی دیوعه آخر قصه ی پرنس خوشگل و خوشتیپ شد ک من هنوزم ک هنوزه روش کراشم. -پس باید اون فیلمو دیگه نبینی. به صورتش نگاه کردم ک چشماشو بسته بود. مهران ترسیده بود و گفت چرا چشماشو بست؟؟؟ +نترس بیداره فقط یکمی خونریزی بی حالش کرده برو براش چیزایی ک میگم بخر. گوشیشو گرفتم و تایپ کردم وسیله های پزشکی ک میخواستم. +براش گوشت تازه و جیگر بگیر. زخمشو نگاه کردم یکی از بخیه ها باز شده بود و باید دویاره بخیه میخورد. +دیاکو میدونم بیداری بلند شو میدونی من نمیتونم دستتم بلند کنم چه برسه به تنت باید کمکم کنی. -باشه سرم گیج میره. +اگه برام عربده کشی نمیکردی اینطوری نمیشد. -نخیر اگه تو با چاقو نمیزدیم الان سالم بودم.

اطلاعات رمان
  • نام: مستی
  • ژانر: عاشقانه، اجباری
  • نویسنده: فاطمه کاکاوند
  • تعداد صفحات: 205
خرید رمان
50,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=13289
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.