دانلود رمان هیژا از مهری هاشمی
  • نام: هیژا
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: مهری هاشمی
  • صفحات: 5044
ژیار راشد، مردی از تبار کردها، که به اجبار برای محافظت از مادر و برادرش از پدر مستبدشان، نمی‌شود شغل مرگبار اجدادی‌ شان را بپذیرد. شغلی که جز خون و مرگ چیزی نیست. دشمنان ژیار، با هدف نابودی او، نقشه‌ای می‌کشند که در نهایت به مرگ همسر و فرزندش می‌شود و ژیار به کما می‌رود. ورود زنی به نام ماهلین به زندگی ژیار و دیدن او در حالت کما، روند داستان را تغییر می دهد. ماهلین با حضور خود، زندگی ژیار را به مسیری پر از راز و انتقام می‌کشاند و ماجرای آغاز می‌شود.

موضوع اصلی رمان هیژا:

ژیار راشد، مردی از تبار کردها، که به اجبار برای محافظت از مادر و برادرش از پدر مستبدشان، نمی‌شود شغل مرگبار اجدادی‌ شان را بپذیرد. شغلی که جز خون و مرگ چیزی نیست. دشمنان ژیار، با هدف نابودی او، نقشه‌ای می‌کشند که در نهایت به مرگ همسر و فرزندش می‌شود و ژیار به کما می‌رود. ورود زنی به نام ماهلین به زندگی ژیار و دیدن او در حالت کما، روند داستان را تغییر می دهد. ماهلین با حضور خود، زندگی ژیار را به مسیری پر از راز و انتقام می‌کشاند و ماجرای آغاز می‌شود.

مقداری از متن رمان هیژا:

حرف زدن باهاش هیچ فایده ای نداشت این دختر امروز از دنده ی چپ بیدار شده بود که قصد دعوا داشت. تماس رو قطع کردم و عصبی تر از قبل ایستادم، صدای پیغام گوشیم که بلند شد واسه اولین بار دستم از ترس لرزید، اگه بلایی سر ماهلین اومده بود هیچوقت خودم رو نمی بخشیدم اون شماره ی ناشناس داشت رو صفحه ی گوشی خودنمایی میکرد و انگشتم واسه لمس اون پیغام فلج ترین عضو تنم شد. ما چاره ای نبود و بالاخره بازش کردم پرستار کوچولو عصبی شده چیکارش کردی؟ لبم رو گزیدم و خیره به اون پیغام پای راستم رو چند بار محکم روی زمین کوبیدم

فضای اتاق اینقدر خفه کننده شد که نفس کم آوردم اون لعنتی خوب میدونست اطرافیانم چقدر برام مهمن که دقیقاً سراغ بی گناه ترینشون رفته بود. چقدر از صدای پیغامم متنفر شده بودم لعنت بهش. ( اینقدر خودتو تو اون عمارت مخفی نکن و نگو هیچکس تخم نداره بیاد سراغم میخوام برسی به این دختر قبل از اینکه کارشو بسازم ) میدونستم امکان نداره گوشی رو جواب بده پس تایپ کردم ( با من در نیوفت خودت میدونی که پیدا کردنت مثل آب خوردنه برام ) نیازی نیست پیدام کنی خودم میگم عرفانم، برادر کشتی ازم تک تکتونو میکشم،

اما قبلش به خاطر این دختره بیا فردا بعد از ظهر به جلسه ی مهمه یکی از بزرگترین معامله ها واگذارش میکنی به من، قدرت اول میشم بعد تسویه حساب میکنیم سری به تأسف تکون دادم با خودش چی فکر کرده بود که واسه من اهمیتی داشت اگه اون قدرت رو دستش بگیره قطعاً نه اما قرارم نبود بهش باج بدم ( ساعت و محل قرارو بفرست. ) ( آفرین پسر خوب منتظرتم چسبیده به عروسک کوچولوت ) زنده نمیذاشتمش تمام استخو هاش رو خورد میکردم اما به وقتش الان نباید کاری میکردم که بفهمه چقدر عصبیم از چیزایی که داره توی دهن کثیفش میچرخونه.

گوشی رو کنار کلت روی زمین انداختم و تلفن خونه رو برداشتم با گرفتن شماره آشپزخونه خورشید مثل همیشه سریع جواب داد: – امری داشتین هژا؟ – بیا بالا یه ساک کوچیک حاضر کن فقط عجله کن. – جایی میرین آقا؟ میرم سراغ ماهلین عجله کن. می تونستم صورت متعجبش رو خیلی واضح تصور کـنم این تصمیم زیادی غیر منتظره بود اما یه حس عجیب داشت منو سمت کارایی میکشوند که هیچوقت امکان نداشت انجام بدم. وشی رو گذاشتم و سمت پنجره رفتم. امکان نداشت اجازه بدم نقشه ی عرفان بگیره حالا دیگه شکم داشت بهش خیلی بیشتر می شد، درسته هیچ ردی از این آشغال تو اتفاق دوسال پیش نبود.

اطلاعات رمان
  • نام: هیژا
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: مهری هاشمی
  • تعداد صفحات: 5044
خرید رمان
55,000 تومان
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=1024
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.