عنوان اثر: ماسه و کف
پدید آورنده: جبران خلیل جبران
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: اردیبهشت 1404
شمارگان صفحات : 127
معرفی کتاب ماسه و کف
کتاب ماسه و کف و خدایان زمین حاوی اشعاری ترجمه شده از “جبران خلیل جبران” شاعر و نویسنده ی لبنانی قرن بیستم است که در بخش نخست با عنوان “ماسه و کف” شامل مضامینی اندرزی در قالب جملات کوتاه است. برخی از این مضامین عبارت است از: لزوم اطعام نیازمندان؛ تعریف عشق؛ تبعات نیرنگ؛ ویژگی آزاد مرد راستین؛ و تعریف سخا و عزت نفس. بخش دوم با عنوان “خدایان زمین” منظومه ای از زبان سه شخصیت است که هر سه به سرانجام الوهیت خویش و سرنوشت انسان می اندیشند. خدای نخست، مظهر تصورات نیست انگارانه و پوچی، خدای دوم نماینده ی اصالت وجود و خدای سوم منادی اصالت حیات انسانی و پویایی انسان است. خدایان اول و دوم وارد مناقشه ای نظری و انتزاعی می شوند، اما خدای سوم به سرزندگی و شور انسان توجه دارد و سرانجام، منطق او پیروز می شود.
هرگاه مردی ببینید که او را به سوی زندان می برند در دل بگویید: شاید او دارد از زندانی تنگ تر و تاریک تر می گریزد. و هرگاه شراب خواری را ببینید در دل بگویید: چه کسی میداند که این مرد شاید برای رهایی از آنچه بدتر از مستی است به شراب روی آورده باشد؟ بارها برای دفاع از خویشتن به خشم روی آوردم اما اگر توانمندتر بودم هرگز به این وسیله پناه نمی بردم. دانا کسی است که نگاه خشم آلودش را با لبخندی بر دهان پیوند زند. می و من را تنها کسانی که از من فروترند به خشم آورند. اما دریافتم که من فراتر از کسی نیستم زیرا هیچ کسی از من خشمگین نشده است!
می گویید: ما را درک نمی کنی. این سخن یک ستایش است و من مستحق آن نیستم. شما نیز مستحق اهانت نیستید چقدر حقیر هستم اگر زندگی به من زر دهد و من به شما نقره دهم آنگاه خود را بخشنده بدانم. هرگاه به ژرفای زندگانی برسید پی می برید که نه از گنه کاران فراترید و نه از پیامبران فروتر
عجیب است! زیرا دلسوزی تان را بدون آهستگی اندیشه با آهستگی پا کوتاه می کنید. و نابینایی دیده را بدون کوری دل. چلاقان نباید عصایشان را بر سر دشمنانشان شکنند. نابینا کسی است که از جیب خود درآورد و به شما ببخشد تا از دلتان بستاند
زندگی کاروان بزرگی است نه میروند می پندارند کاروان با شتاب آنان که آهسته می رود پس می گریزند. و آنان که شتاب میکنند می پندارند کاروان آهسته می رود و از او می گریزد
اگر بودن یک گناه جبری است پس گروهی از ما آن را مرتکب می شوند از نیاکانشان زیرا به پشت سر می نگرن ند تا نشانههایی به دست آورند. و گروهی دیگر آن را مرتکب می شوند کنند. زیرا به جلو مینگرند تا بر فرزندانمان آقایی نیک کسی است که خویشتن را از همه ی آنان که پندار شان بد است جدا نمی سازد.
همه ی ما زندانی هستیم. اما برخی در زندانهایی ی بسر می برند که پنجره دارند و بعضی در زندانهایی بی پنجره
عجیب است! زیرا ما از خطاهایمان بیش از درست کاری هایمان دفاع می کنیم. اگر به خطای خود اعتراف کنیم به خاطر فقرمان بسیار خواهیم خندید. ولتوم اما اگر فضایلمان را به یکدیگر نشان د برای خنده مان شگفت زده می شویم! آدمی از قانون بشری فراتر میرود تا اینکه بر جامعه ستم کند و چون همه ی ما ستمکار هستیم دیگر کسی بالاتر از دیگری نیست. دولت پیمانی است میان من و شما