دانلود رمان وسوسه ام کن از مریم عباسقلی
کامیار مرد اتو کشیدهای که وسواسش اولین چیزی هست که ازش به یاد میارن! ناف بریدهی دخترعموش هست که هیچ علاقهای نسبت بهش احساس نمیکنه، کیمیای عاشق! اما در این بین که کامیار سعی در وقف دادن خودش با شرایط و کیمیا داره، اتفاقی میافته که همه چیز رو متوقف میکنه… البته در درونش! این اتفاق، نمیتونه یک دختر دوستداشتنی باشه؟!
مقداری از متن رمان وسوسه ام کن:
نه فدات شم من خوبم فقط یه کم سردرد دارم یه قرص بخورم خوب میشم و با خنده و تعجبی فروان دست مقابل دهانش گذاشت و نگاه به عرق هایی که در آنی روی پیشانی او نشسته بود کرد و گفت: وای نگاه کن تو چرا اینجوری شدی؟ رنگت پرید ارسلان. حرصی گفت: تو نمیدونی جونم به جونت بنده؟ بیا بریم دکتر خیالم راحت بشه خندید و سر به بازوی او تکیه داد و برای راحت کردن خیالش گفت: دیوونه ای تو ،ارسلان اصلاً قرص هم نمیخوام بریم آیس پک بخوریم بیا بریم مطئن شو چیزی ام نیست.
ارسلان نفسش را منقطع بیرون داد و گفت: برو بشین تا آماده بشه قرص رو میگیرم و برمی گردم بهتر نشدی بهم بگو. کیمیا فقط با لبخند نگاهش کرد و فکر کرد چه طور میشود انقدر دیوانه وار او را بخواهد و او دیوانه وارتر بخواهدش؟ ارسلان از کنارش عبور کرده بود و کیمیا خیره به راه رفتن او، از پشت سر نگاهش کرد و قربان صدقه ی قد و بالایش رفت. طافت نیاورد که صدایش زد: ارسلان فوراً سمت صدای او چرخید و لب زد جان دلم؟ کیمیا با لبخند دست روی قلبش زد و لب زد: عاشقتم. در فروشگاه کار میکرد فکر میکرد، دلشوره میگرفت اضطراب به جانش چنگ می انداخت،
خیال می بافت و باز هم روز از نو و روزی از نو… یک هفته ای بود که از آن روز کذایی گذشته و او هشدار دایی اش را جدی گرفته بود. نه دیگر با کامیار حرفی زده و نه اصلاً به او کاری داشت. حتی اگر آیه ی لجباز درونش هم میخواست سرکشی کند و خودی نشان بدهد آن قدری بی حوصله بود که سرکوبش می کرد. برادرش برای بدهی چند میلیون تومان ناقابل در زندان بود. دو هفته بود که از مادرش خبری جز توسط دایی صابرش نداشت.