دانلود رمان ابرپروازگر از ساحل نژاد فروغی

دانلود رمان ابرپروازگر از ساحل نژاد فروغی

موضوع اصلی رمان ابرپروازگر :

تلاش های آترا و دوستاش برای نجات سرزمینشون

مقداری از متن رمان ابرپروازگر :

این تفاله ها امشب بزرگ ترین اشتباه زندگیشون و کردن. به جون رییس بزرگ سوقصد کردن، دوستامون و کشتن و چادرامون و نابود کردن. همچین چیزی بی تاوان نمی مونه. اونا امشب تو دریا غرق میشن، در حالی که می دونن هفت شب دیگه سیتادل به خاک و خون کشیده میشه!
موسکاها مشت هاشون و بالا بردن و از خشم و هیجان فریاد کشیدن. ولنت های پشت سرمون انتهای زنجیرهامون و گرفتن و پاهاشون و از زمین کندن.
ابیگل نالید: چطور دلتون میاد این کار و باهامون بکنین؟ ما هم نژاداتونیم!
برایان بهشون توپید: واقعا انقد پست شدین که با دشمنای خونیمون همکاری می کنین؟
یکی از زن ها به سردی گفت: برای نابودی دشمن مشترکمون مجبوریم باهاشون کار کنیم
پسر کناریش تایید کرد: مام از موسکاها خوشمون نمیاد، ولی از هموطنایی که ما رو بیرون کردن بیشتر متنفریم
یه مرد با غیض گفت: نوبت اوناس که بی قدرت باشن و با حسرت ما رو تماشا کنن
به هوا خاستن. زنجیرهامون به طرف دریا کشیده شد. وجودم یکپارچه نبض شد. نمی تونستم بذارم دوستام و جلوی چشمام غرق کنن. نمی تونستم الان بمیرم. باید به سیتادل هشدار می دادم. باید توانایی پرواز مردم و دوستامون و برمی گردوندم. باید مادر و خواهرام و به یه جای امن می بردم.
داد زدم: بزدلای آشغال! تعریفتون از پیروزی اینه؟ بستن دشمن و انداختنش تو آب؟ جرات دارین زنجیرامون و باز کنین تا نشونتون بدیم کی تفاله‌س!
اخمای موسکاها درهم رفت و عصبی با هم پچ پچ کردن.
صدام و بلندتر کردم: چیه؟ حرف حق بهتون زور اومد؟ شماها فقط یه مشت مگس حقیرین که عقابا رو به زنجیر کشیدن تا حس کنن خیلی قدرتمندن. اگه این زنجیرا نبود کدومتون جرات داشت انقد نزدیکمون بشه ها؟ کی جرات داشت تو یه قدمی دختر ماتیاس ریوردل وایسه ها؟
مردی که زنجیرم و گرفته بود از حرکت ایستاد. موجی از پچ پچ های شوک زده و خشمگین بین موسکاها به راه افتاد. اونایی که پدرم و می شناختن تند تند به اونایی که نمی شناختن توضیح دادن “ریوردل همون فرماندهه س که تو جنگ قبلی شکستمون داد” “همون که باعث مرگ صدها نفرمون شد” “همون که دندون اژدهای نفرین شده رو شکست”. و کم کم نگاه همه رنگ نفرت گرفت.
بچه ها با چشم های گشاد و دهن های بازمونده بهم زل زدن. فلورنس مبهوت گفت: هیچ معلومه داری چی می کنی؟ الان
بدتر عصبیشون کردی!
پچ زدم: دارم خرشون می کنم
و دوباره صدام و بالا بردم: انتقام دوستاتون و می خواید؟ بیاید درست حسابی انجامش بدید! من، آترا ریوردل، دختر سلاخ موسکاها، مقابل هر چند تا از شما که می خواید
کاترین جیغ جیغ کرد: دیوونه شدی؟ اونا خیلی زیادن!
بی توجه ادامه دادم: اگه من بردم باید دوستام و آزاد کنین. اگه باختم همه مون و بندازید تو دریا جیگرتون خنک شه. چطوره ها؟
***
: آترا، خواهش می کنم دوباره از این کارا نکن
: کدوم کارا؟
: اون همه فشار آوردن به خودت، پرواز تا حد مرگ. می فهمی چقدر کارت خطرناک بود؟ داشتی می مردی!
: واسه نجات جونت بود احمق خان عوض تشکرته؟ می دونی چه پدری ازم دراومد چه استرسی کشیدم…
: می دونم! ولی اگه می مردی من چی کار می کردم؟
***
: گور پدر اون زن و مردی که اسم پدر مادرت و یدک می کشن. تو ما رو داری، من، نیتن، بچه ها. ما خانوادتیم
با چشم های خیس لبخند زد: من عاشق این خانواده‌م

مطالب مرتبط:

دانلود رمان ماموریت سرنوشت ساز از ساحل نژاد فروغی

دانلود رمان به دنبال ریشه ها از ساحل نژاد فروغی

دانلود رمان در پی پاسخ از ساحل نژاد فروغی

بخوانید از دیگر نویسنده ها :

رمان گولسیف

رمان تو آن قهوه قاجاری

رمان یواشکی

رمان مجنونت ماندم

رمان در آغوش یک دیوانه

رمان کاپریچو

رمان دشمن عزیز من

رمان دلبان هوتک

رمان حاجی شیطون

رمان شکرآب

رمان تقاص