نحوه دانلود رمان شب نیلوفری
نحوه دانلود رمان شب نیلوفری معرفی رمان شب نیلوفری : رمان شب نیلوفری روایت ماکان است. پسری که عاشقانه باران را می‌خواهد، ولی دور و بری‌های دخترجوان تفرقه افکنی کرده و به او دروغ تحویل می‌دهند. چالش‌ها و کشمکش‌های داستان تا جایی پیش می‌رود که برادر ماکان وارد داستان شده و با باران، عشق سابقِ برادرش، قرار ازدواج می‌گذارد. این رمان از سال‌های ...

نحوه دانلود رمان شب نیلوفری

معرفی رمان شب نیلوفری :

رمان شب نیلوفری روایت ماکان است. پسری که عاشقانه باران را می‌خواهد، ولی دور و بری‌های دخترجوان تفرقه افکنی کرده و به او دروغ تحویل می‌دهند. چالش‌ها و کشمکش‌های داستان تا جایی پیش می‌رود که برادر ماکان وارد داستان شده و با باران، عشق سابقِ برادرش، قرار ازدواج می‌گذارد.
این رمان از سال‌های اول تا اکنون از فروش و استقبال خوبی برخوردار بوده و همچنان جزو رمان‌های قدیمی خاطره‌ساز و پیشنهادی می‌باشد. نگارش نویسنده، شیوا و روان می‌باشد و ایشان توانسته به خوبی از پس شخصیت پردازی‌ بربیاید. رمان از احساس، تعلیق و هیجان خوبی برخوردار است. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی‌ نگارش شده است. این رمان با 338 صفحه، در سال 1383 از نشر شقایق منتشر شده است.

 

خلاصه رمان شب نیلوفری :

رمان شب نیلوفری، راجع پسری جوان به نام ماکان است که عاشق دختری از اقوام خود است. اطرافیان عشق‌ش، باران، به علت حسادت بین آن‌ها جدایی انداخته و شایعه می‌افکنند که باران با پسر دیگری ازدواج کرده است. در پی آن در شب عروسی متوجه این دروغ می‌شود و بعد از چند سال برادر ماکان عاشق باران شده با هم قرار ازدواج می‌گذارند، اما او بعد از مدتی درمی‌یابد که ماکان و باران پیش از این سخت به هم علاقه‌مند بوده‌اند و…

 

مقداری از متن رمان شب نیلوفری :

ماکان چشمانش را تا آخرین حد گشود و با حالتی عصبی گفت:
ـ تو دیوونه ای!
ـ ولی این نظر شخصی توئه؛ هر کس اونو دیده خلاف حرف تو رو زده.
– تو می فهمی چی می گی ماهان؟
ـ معلومه که می فهمم برادر من. این شمایی که داری حرف منو به به معمای پیچیده تبدیل می کنی. باباجون من دارم دو کلمه حرف حساب می زنم. می گم…
ـ نمی خواد تکرار کنی. همون دفعه اول شنیدم چی گفتی.
ـ خب پس مشکل کجاست؟
ـ بگو مشکل کجا نیست؛ کاری که تو می خوای بکنی از سر تا پا اشکاله، مشکله، اصلاً نشدنیه.
ـ این قسمت قضیه مشکل منه و منم یه جوری حلش می کنم.
ـ ماهان گوش کن.
ـ نه ماکان جان، شما گوش کن.
– بفرمائید قربان، سراپا گوشم.
ـ بیین عزیزم، من فکرام رو کردم و تصمیمم رو هم گرفتم، یه تصمیم قطعی و جدی.
ـ پس اومدی این جا چه کار؟ منو باش که فکر کردم تو هیچ کاری نکردی و می خوای اول با من مشورت کنی.
ماهان برای لحظاتی سر به زیر انداخت و سکوت کرد. اما خیلی زود به خود آمد و با لحنی قاطع گفت:
ـ من به هدفم خواهم رسید، اینو همه می دونن.
ما کان لحظه ای به چشمان پراشتیاق ماهان خیره شد و متفکر گفت:
ـ پرسیدم چرا اومدی اینجا؟
ماهان مکث کوتاهی کرد و بعد به ناچار گفت:
– مهرناز خیلی سفارش کرد قبل از هر کار دیگه تو رو از تصمیمم مطلع کنم.
ما کان زیر لب زمزمه کرد:
ـ فقط اونه که منو می فهمه.
ـ چیزی گفتی؟
ـ نه، چی باید بگم؟
ـ خب نظرت رو بگو.
ماکان پوزخندی زد و دستی به موهای جوگندمی شقیقه اش کشید و گفت:
ـ نظرم؟ تو که نظر منو می دونی.
ـ اگه می دونستم که اینجا نمی اومدم.
ـ داداش کوچولوی خوب من، بهتره منو رنگ نکنی چون خیلی خوب می دونم که تو اینجا چه کار داری… ولی در مورد نظرم… تو باید از این کار صرفنظر کنی.
لحن قاطع ما کان، ماهان را بر آشفت و او با حالتی عصبی گفت:
ـ شوخی می کنی؟
ـ نه کاملاً هم جدی می گم. اگه فکر می کنی کاری که شروع کردی به این راحتی نتیجه می ده، سخت در اشتباهی و هنوز طرف مقابلت رو نشناختی.
ـ اتفاقاً برعکس، طرف مقابلم رو خیلی هم خوب شناختم وگرنه این طوری عاشقش نمی شدم.
تا عمق وجود مارکان لرزید و در ذهنش تکرار شد «عاشق نمی شدم… عاشق… عاشق…»
دستش را روی شقیقه هایش فشرد و سعی کرد بر خود مسلط شود. آن گاه با لحن دلسرد کننده ای پاسخ داد:
ـ احمق جون! تو فقط یه طرف قضیه ای… بهم نگو اینقدر احمقی که باور می کنی اون بتونه عاشق بشه.
برعکس لحن سرد ماکان، ماهان لبخند پرامیدی زد و با شور و حرارت گفت:
ـ حرفای تو مال قدیمه داداش جون… حالا خیلی چیزا فرق کرده.
ـ اگه تمام دنیام متحول بشه اون آدم تغییر نمی کنه. فراموش نکن که من یه روزی…
ناگهان ادامه جمله اش را فروخورد و در انتظار عکس العملی از ماهان به او خیره ماندم. مرد جوان با لاقیدی شانه هایش را بالا انداخت و گفت:
ـ می دونم ماکان این چیزهایی رو که داری می گی همه رو می دونم و البته اصلا برام اهمیت نداره.
ماکان با تعجب نگاهش کرد و او ادامه داد:
ـ این جوری نگام نکن این قضیه رو یه شهر می دونن.
ماکان سری تکان داد و نگاهش را هاله ای از غم پر کرد و با لحن تبداری گفت:

ـ من یه روزی برای رسیدن به هدفم یه شهر رو به هم ریختم.
ماهان لبخند زیبایی زد و گفت:
ـ خب شاید کافی نبوده… شاید باید به کشور رو به هم می ریختی یا همه دنیا رو… آره شاید باید به دنیا رو زیر و رو می گردی.
ماکان یکی از ابروهایش را بالا داد و با لحن خاصی پرسید:
ـ و تو قصد داری دنیا رو زیر و رو کنی؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان شب نیلوفری :

رمان شب نیلوفری از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی رویا خسرونجدی :

رویا خسرونجدی، متولد سال 1350، نویسنده رمان و فیلم‌نامه نویس می‌باشد. ایشان جزو یکی از معتبرترین، با سابقه‌ترین و همچنین پرطرفدارترین‌های حوزه‌ی رمان‌خوانی به شمار می‌روند. این نویسنده بیشتر در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی قلم می‌زند.

 

آثار رویا خسرونجدی :

رمان حریم عشق _ انتشارات شقایق
رمان شب نیلوفری _ انتشارات شقایق
رمان الهه شرقی _ انتشارات شقایق
رمان سپیده عشق _ انتشارات شقایق
رمان این قصه را هرگز نخوان _ انتشارات شقایق

نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=4554
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.