نحوه دانلود رمان سایه سار
رمان سایه سار نوشته زهرا احسان منش، داستان امیر و همسرش است. در جریان قتلی پای امیر درگیر است. همسر امیر هم به دنبال پیدا کردن ردی از شوهرش و قاتل اصلی قصه را میسازد. این داستان روایتی است از زندگی امیر و زندگیش، فریب خوردن و عاشقیاش.
رمان سایهسار نوشته زهرا احسان منش در بعد رئال خودش آنقدر قوی است که مخاطب را با خود همراه میکند آن هم با تمام احساساتی که یک اثر میتواند به خوانندهاش ارائه کند و بعدی قوی و معمایی از یک ماجرای ناراحت کننده.
اثری با تعلیق بالا. رمان سایهسار اثر زهرا احسان منش در سال سال ۱۳۹۸ از نشر علی در ۶۹۱ صفحه به چاپ رسیده است.
در جریان اتفاق افتادن یک قتل، امیر، مظنون اصلی پرونده، ناپدید میشود. همسر امیر برای پیدا کردن قاتل اصلی و همین طور شوهرش، شروع به خواندن رمانی میکند که امیر درمورد زندگی خود از زمان عاشق شدن در سن بیستویک سالگی و چند و چون عاشقی نوشته است و در این راه بسیار ماجراها میفهمد.
او را زیر انبوهی شیلنگ و دم و دستگاه میبینم. هنوز هم ازش دلخورم؛ اما خدا میداند که دل دیدنش را هم روی تخت بیمارستان ندارم. دلم داد می خواهد. چرا ناگهان همهچی به هم ریخت؟! غم دارد روی سینه ام سنگینی می کند و ناچارم به ملاحظه ی دل بقیه خوددار باشم. کاش بخوابم و با بوسه ی عشقم روی پیشانی ام بیدار شوم و ببینم که تمام اتفاقات این روزها خواب بود و بس. از پشت شیشه ی آی سی یو کنار می روم و نگاهم سر میخورد به سمت زنی که روی صندلی خوابش برده و به جرئت میگویم توی این دو روز نصفش نمانده.
با صدای پیش آمدن پایی، نگاهم از روی زن میگذرد و به ته سالن می رسد. با دیدن دختر جوان آه از نهادم بر می خیزد. اگر من اینجایم، پس این دختر زیبا و معصوم که این طور دستش را دور مادر امیر حلقه کرده، اینجا چه می کند؟! نگاهم را می دهم به دست چپش و برق انگشتر توی انگشتش چشمم را می زند، دلم را می زند. انگار تمام وجودم را میزند. دست میبرم زیر شالم و گلویم را می مالم. نباید بغض کنم. نباید گریه کنم.
قدمی پیش می روم و به آنها سلام میکنم و مادر امیر در جوابم هق می زند. نمی فهمم مادر امیر فقط وقتی چشمش به من می افتد این طور گریه می کند یا با دیدن همه حالش آن قدر بد میشود. دستم را پیش می برم و می گذارم روی سرشانه اش.
– چرا شما اومدین؟ مگه دکترتون نگفت براتون خوب نیست؟! دوباره فشارتون میره بالا ها.
سرش را پیش می آورد. میگذارد روی شانه ام و باز هم می زند و آن وسطها نامفهوم کلماتی را می گوید.
– نمی تونم…. دلم… تاب نمیاره….
نگاهم میرود روی دختر جوان. او هم اشکش را می گیرد. دلم برایش می سوزد. بغضم را به زحمت قورت میدهم.
– هانا جان ایشون رو ببر یه لحظه اون رو ببینه، بعد بیارش پایین خودم می رسونم تون خونه.
بینی اش را با دستمال محاله ی توی دستش می گیرد.
– نه مرسی، سارا داره میاد. تو راهه. از اون گذشته مامان می خواد پیش آقاجون بمونه. شما برین خونه، خسته شدین از دیشب تو بیمارستان بودین، مریض میشین یهو.
آخ که دلم می رود برای محبت و مهربانی این دختر. چطور می تواند این طور برایم نگران شود؟! امیر حق داشت که هانا را دوست داشته باشد، نداشت؟! تلاشم را می کنم درد روی دلم توی صدایم نفوذ نکند.
– می رم خونه به مامانم سر بزنم. حالش خوب نیست. ایشالا شب دوباره بر می گردم. نذار مادر زیاد اینجا بمونن.
دستش را می گیرد. سمتم نگاهم میخ نگاه معصومش می شود. دلم می لرزد. حق این دختر نیست که دلش در این سن بشکند. دستش را میگیرم و می فشارم. بی اختیار سرم را جلو میبرم و گونه اش را می بوسم.
– مواظب خودت و مادر باش عزیزم.
آن قدر قشنگ و محجوب میگوید «چشم» که حس می کنم من معلم هستم و او شاگردم. دیدن حجب و حیای این دختر، دو حس متفاوت تزریق می کند توی دلم. از یک طرف خوشحالم که او توی زندگی امیر می ماند و بی برو برگرد خوشبختش میکند و از طرفی حسودی ام میشود. می ترسم هانا آن قدر خوب باشد که امیر من را فراموش کند. از هانا که دور میشوم، توی راهرو برای خودم متأسف میشوم. بدم می آید که حسودی ام شده به دختری که …..
– خوبی دخترم؟
با صدای خانم رضایی بر می گردم.
– مرسی، شما خوبین؟ دخترخانومتون خوبه؟
با قدرشناسی نگاهم میکند.
– قربونت برم دخترم، الهی خیر ببینی مادر. دخترم خیلی راضیه از کارش.
نمی دانم دیدن خانم رضایی بعد از دو ماه آن هم در این بیمارستان را بزنم به فال نیک یا… لبخند که میزنم، سرش و پیش می آورد و با ابرو به هانا اشاره می کند.
– شنیدم هووته، آره؟
شوک میشوم. چقدر زود خبرها درز میکند! خبرهای بد همیشه مثل بوی بد هستند؛ خیلی سریع پخش میشوند. همه جا دلبخواهی نیست که نفهمیشان. آب دهانم را قورت می دهم.
– چطور؟!
با دلسوزی برایم سر تکان می دهد.
مادر تو به این جوونی خوشگلی، خانومی ، آخه شوعر قط بود که زن اون پسره شدی ؟! اونم زن پسری که زن داره، تازه میگن این زنه رو هم که کشته که زنش بوده.
رمان سایه سار از طریق انتشارات علی و تمامی کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه است.
زهرا احسان منش متولد خردادماه 1361 است. او از سال نود فعالیت خود را در زمینهی ادبیات داستانی آغاز کرد. ژانر غالب کاری او عاشقانه اجتماعی است و تاکنون رمانهای زیادی از او به چاپ رسیده است. زهرا احسان منش علاوه بر نویسندگی در ویراستاری هم فعال است. او از سال نودوپنج در زمینهی ویرایش آثار ادبی آموزش دید و شروع به فعالیت کرد. تاکنون او ویراستار بیش از هشتاد اثر تألیفی و ترجمه بوده است. خانم احسانمنش همین طور در برگزاری کلاسهای آموزشی ویراستاری نیز فعالیت دارند و علاقهمندان به درستنویسی میتوانند زیر نظر ایشان آموزش ببینند.
رمان نوش دارو – انتشارات علی
رمان باور های زخمی – انتشارات صدای معاصر
رمان تب یخ – انتشارات صدای معاصر
رمان در حرم یار – انتشارات علی
رمان سایه سار – انتشارات علی
رمان جام سراب – انتشارات آرینا
رمان بال های بسته – انتشارات آرینا
رمان محرم راز – انتشارات پرسمان