نحوه دانلود رمان کابوس نگاه
رمان کابوس نگاه با نام دیگر خیال یک نگاه، روایت دخترجوانی به نام فروزان است. او به وسیلهی دوستش از نامزدش جدا شده و با مرد جوانی به نام سهراب رابطه برقرار میکند. این کار شروع چالشهای او در زندگی اش میشود. نگارش نویسنده، شیوا و روان میباشد و ایشان توانسته به خوبی از پس شخصیت پردازی بربیاید. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی نگارش شده است. این رمان با 540 صفحه، در سال 1384 از نشر شقایق منتشر شده است.
رمان کابوس نگاه، راجع به دختری به نام فروزان است که به واسطهی پادرمیانی دوستش طاووس، نامزدی خود را با فریدون بهم میزند و رابطهی دیگری با سهراب برقرار میسازد، اما همین کار موجب اتفاقاتی میشود که ماجرای آن در داستان بازگو شده است…
خانه در سکوت فرو رفته بود. آسمان چادر سیاه اش را به سرکشیده بود و درخشندگی مرواریدها روی آن چشم آدمی را به تماشا وا می داشت.
با نگاه کردن به اسمان و دقیق شدن به آن در شب به تیرگی و مغموم بودن ان می شد پی برد. در سکوت به اسمان نگاه می کرد،چه شب هایی که در نظرش این آسمان به جای رنگ سیاهی و تیرگی برای او رنگ روشنی و ارامش داشت…
رنگ عشق اشکهای چون مرواریدش را که بر گونه هایش غلتیده بود با سر انگشتان زدود. برگشت و به دختر کوچکش چشم دوخت. به دختر معصومی که برای او رنگ و بوی عشق داشت.
کنارش لبه تخت نشست و ارام زمزمه کرد:
-کوچولوی قشنگم، اگه تو نبودی منم تا حالا مرده بودم.
کنار او دراز کشید و لحظاتی بعد به خواب فرو رفت. او مدتی بود که دیگر در خواب کابوس نمی دید و می توانست کم و بیش با آرامش چشم به هم نهد. از این که خانه اش را عوض کرده و دراین محله ساکت اقامت کرده خوشحال بود. با روزگار و پستی و بلندی های آن می ساخت و دیگر لب به شکایت نمی گشود.
امیدوار بود بتواند بعد از این با خوبی و خوشی زندگی کند. فقط به خاطر فرزند کوچکش … با صدای زنگ ساعت رومیزی از خواب پرید و صدای آن را قطع کرد. ساعت شش بود. خمیازه ای کشید و به کودکش که به خواب بود نگاه کرد. به آرامی موهای دخترک را نوازش کرد و گفت:
-عزیزم. دخترکم. بیدار شو.
کودک آرام آرام چشم گشود و چشم های آسمانی و زیبایش را به مادر دوخت :
ـ مامان.
ـ عزیزم بیدار شو. باید بریم.
ـ من خوابم میاد.
ـ اما ما باید بریم. تو که نمی خوای تنهایی خونه بمونی. می خوای؟
دخترک با شنیدن جمله مادر سریع نشست و در حالیکه مادر را در آغوش کشید گفت:
-نه، نه با تو می یام.
با هم برخاستند و فروزان پس از حاضر شدن رو به دخترش کرده و گفت:
ـ خب دیگه. بریم.
ـ مامان من گشنمه.
فروزان نگاهی به ساعت کرد. سریع به طرف آشپزخانه رفت. لقمه نانی درست کرد و به دست دخترک داد و از خانه خارج شدند. کمی دیر شده بود. دست دخترک را گرفت و با سرعت از پله ها پایین رفت. چنان با سرعت از پله ها پیچید که در یک آن، با شخصی که در حال بالا آمدن از پله ها بود برخورد کرد. نزدیک بود دختر کوچک نیز از پله ها پرتاب شود که شخص مقابل چیزی را که در دستش بود رها کرد و چنان با سرعت دخترک را گرفت که نزدیک بود خودش نیز همراه او از پله ها پایین بیفتد. فروزان دستانش را روی صورتش نهاده بود. لحظاتی بعد آرام آرام دستانش را از روی چشمانش به روی گونه هایش کشید. شخص مقابل دختربچه را در بغل گرفته بود. در یک لحظه او کودک را به سوی فروزان گرفت و با کمی عصبانیت گفت:
ـ خانم این چه وضع پایین آمدن از پله هاست؟
ولی با دیدن نگاه و چهره فروزان از ادامه سخنانش بازماند. فروزان نیز با دیدن چشمان مرد به آرامی گفت:
-سهراب!
رمان کابوس نگاه از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.
زهرا دلگرمی، ملقب به باران، متولد خردادماه سال 1364، متاهل و دارای یک فرزند میباشد. ایشان فارغالتحصیل از دانشگاه ادبیات میباشند. این نویسنده بیشتر در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی قلم میزند.
رمان کابوس نگاه (خیال یک نگاه) _ انتشارات شقایق
رمان چشمان منتظر _ انتشارات شقایق
رمان قلبی برای تپیدن _ انتشارات شقایق
رمان شب سپید _ انتشارات شقایق
رمان بار دیگر با تو _ انتشارات شقایق
رمان ناز تو نیاز من _ انتشارات شقایق
رمان یک شب و دیگر هیچ _ انتشارات آرینا
رمان تا شکوفه سرخ لبخندت _ انتشارات علی
رمان عاصی _ انتشارات علی
رمان شراب سفید _ مجازی
رمان آوای خیس _ مجازی