نحوه دانلود رمان مبتلا
نحوه دانلود رمان مبتلا معرفی رمان مبتلا : رمان مبتلا، روایت دختری است که به تهران نقل مکان می‌کند و در آن‌جا با شخصی به نام بهامین آشنا می‌شود. بعد از حدوداً صد صفحه وارد مسیر اصلی می‌شود و می‌توان گفت نویسنده توانسته است ریتم کار را تا حدود زیادی حفظ کند. گرچه به نظرم در قسمت پایانی و بعداز گره‌ آخر، ...

نحوه دانلود رمان مبتلا

معرفی رمان مبتلا :

رمان مبتلا، روایت دختری است که به تهران نقل مکان می‌کند و در آن‌جا با شخصی به نام بهامین آشنا می‌شود. بعد از حدوداً صد صفحه وارد مسیر اصلی می‌شود و می‌توان گفت نویسنده توانسته است ریتم کار را تا حدود زیادی حفظ کند. گرچه به نظرم در قسمت پایانی و بعداز گره‌ آخر، کمی طولانی است که اگر این بخش کوتاه‌تر بود قطعاً ریتم داستان شکل بهتری پیدا می‌کرد. شخصیت‌های داستان خیلی فانتزی و عجیب نیستند و قرار نیست خیلی خاص باشند. همین ویژگی مثبت کتاب است. رمان مبتلا روایتی از عشق و دلدادگی است که در پس شک و تردید و روحی زخم‌خورده به بار می‌نشیند.
نگارش نویسنده، شیوا و روان می‌باشد و ایشان توانسته به خوبی از پس شخصیت پردازی‌ بربیاید. رمان از احساس، تعلیق و هیجان خوبی برخوردار است. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی‌ نگارش شده است. این رمان با 480صفحه، در سال1398 از نشر شقایق منتشر شده است.

 

خلاصه رمان مبتلا :

رمان مبتلا داستان آساره است. دختری که بنا به دلایلی، به تهران آمده و در منزل دوست پدرش ساکن شده. در این حین رابطه‌ای بین آساره و بهامین شکل می‌گیرد و…
نویسنده با استفاده از گره زدن سنت‌ها و عرف خانواده و مقاومت آساره و همچنین بدبینی و تلخی بهامین، اتفاق‌های داستان را رقم می‌زند…

 

مقداری از متن رمان مبتلا :

نفس سنگین خسته اش را روی تن سرد پنجره رها کرد.
چشمانش خیره به سیاهی بیرون بود، اما فکرش همه جا بود و هیچ جا نبود. ذهنش برای خود بازار شامی بود بس که آشفته بود. دل تنگ بود و در سرش سودای آغوش مادر داشت. دوری از خانواده برایش بسیار سخت بود.
یک هفته از آمدنش به این شهر بی در و پیکر نگذشته بود و این حال را داشت، وای به حال روزهای پیش رو!
ماه منیر حال پریشان دخترک را می دید و کاری از دستش ساخته نبود. او باید خودش با شرایط جدید کنار می آمد و ماه منیر می دانست که می تواند.
پیرزن بهتر دید خودش این سکوت را بشکند و هم صحبتش شود. مهمان یک روزه اش کمی غریبگی می کرد. لیوان داغی را که در دست داشت به دست دیگرش داد و گفت:
ـ دختر قشنگم؟
آساره با شنیدن صدای ماه منیر از دنیای فکر و خیال جدا شد و سمت صدا چرخید. با دیدن او در درگاه اتاق، خیلی سریع خواست برایش صندلی بگذارد که ماه منیر مخالفت کرد:
ـ نمی خواد. بریم توی هال.
آساره با تکان سر موافقتش را اعلام کرد.
ـ فقط بیا این لیوانو از دستم بگیر.
آساره لیوان را گرفت و به رنگ مایع درونش نگاه کرد:
ـ این چیه؟
ماه منیر همانطور که با قدم های کوتاه به سمت مبل ها می رفت گفت:
ـ دمنوش گل گاو زبونه… بخورش، آرومت می کنه.
محبت های خالص ماه منیر او را یاد مادرش می انداخت. خوشحال بود که در جواب اصرارهای عمو رفیع و خانواده اش برای ماندن کنار آنها مقاومت کرده بود. دلش تنهایی و استقلال می خواست. هر چند از تنهایی در این شهر می ترسید، اما خدا نشان اش داده بود که حواسش به او هست.
آمدن نزد ماه منیر، پیشنهاد بهار، دختر عضو رفیع بود. پیشنهادی که همه از آن استقبال کردند. به ویژه خود ماه منیر که بعد از فوت همسرش و ازدواج بچه هایش تنها شده بود. حالا یک روز از آمدنش به این خانه بزرگ و با صفا می گذشت. قبل از آمدنش هر چه بهار اصرار کرده بود، حداقل شب آخر مجردی اش تنهایش نگذارد، آساره قبول نکرده بود.
یک هفته در خانه آن ها که به خاطر عروسی بهار شلوغ و پر رفت و آمد بود مانده ولی دیگر توان ماندن و تحمل شلوغی را نداشت.
ـ سرد شد!
لبخند نیم بندی به او زد و لیوان را به لب هایش نزدیک کرد. شیرینی نبات حل شده در گل گاوزبان کامش را شیرین کرد. محتویات خنک شده لیوان را سر کشید.
ـ ممنون ماه منیر جون!
ماه منیر با مهربانی به چهره غم زده دختر نگاه کرد:
ـ نوش جونت دخترم! راحت باش و کم رویی نکن.
به صورت شکسته و پر از چین و چروک، ولی مهربان و موهای یک دست سفیدش نگاه کرد:
ـ شما منو یاد مادربز مادر بزرگم می ندازید.
ـ پس خوش به حال من! منم مثل مادر بزرگت ببین ستاره ی قشنگم.
آساره خجالت زده تشکر کرد. ماه منیر پاهایش را بالا آورد و روی مبل گذاشت.
ـ امان از پا درد… من موندم با این پا چه جوری فردا بیام عروسی!
ـ این هفته زیاد راه رفتین، حسابی خسته شدین.
ـ چیدن جهاز بهار و عروس شدنش یکی از آرزوهام بود. منم و نوه هایی که سر و سامون گرفتنشون آرزومه عزیزای دلمن.
محبت کلام ماه منیر وقتی از بچه ها و نوه هایش صحبت می کرد غیر قابل انکار و دو طرفه بود. بهار و بنیامین هم همین قدر با عشق از مادر بزرگشان صحبت می کردند. آساره از شدت خستگی خمیازه ای کشید ماه منیر گفت:
ـ برو بخواب که فردا روز شلوغیه.
آساره از خدا خواسته از جا بلند شد و شب به خیر گفت.
ـ خوب بخوابی دخترم!
آساره لبخندی زد و سمت اتاقی رفت که چسبیده به اتاق ماه منیر در راهرو کنار آشپزخانه قرار داشت و از این به بعد در آن خانه متعلق به او بود.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان مبتلا :

رمان مبتلا از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مائده باوند پور :

مائده باوند پور، متولد سال 1377، نویسنده‌ی ایرانی می‌باشد. ایشان بیشتر در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی قلم می‌زند.

 

آثار مائده باوند پور :

رمان جای خالی ات _ انتشارات شقایق
رمان مبتلا _ انتشارات شقایق
رمان نهال _ انتشارات ری را
رمان یادگار نرگس ـ مجازی
رمان روزهای وارونه ـ مجازی

 

 

 

 

نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=3868
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
درباره ما
\"رمان کلوب: ماجراجویی در دنیای کتاب‌ها، در کنار دوستان جدید. اینجا، هر کتاب‌خوانی یک همراه پیدا می‌کند. عضو شو و با هم کتاب‌خوانی را به یک تجربه‌ی اجتماعی تبدیل کنیم!\" \"رمان کلوب: برای آن‌ها که رمان نفس می‌کشند. پاتوقی گرم و صمیمی برای عاشقان کتاب، پر از رمان‌های جذاب، گفتگوهای داغ و پیشنهادهای هیجان‌انگیز. همین حالا عضو شو و به جمع ما بپیوند!\"
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!