نحوه دانلود رمان امیرسالار
نحوه دانلود رمان امیرسالار معرفی رمان امیرسالار : رمان امیر سالار اثر نجمه پژمان در مورد موضوع رحم اجاره‌ای و آثار عدم بارداری در زندگی زوجین است. این داستان در کنار قصه‌ی اصلی، داستان زنی را روایت می‌کند که برای تأمین هزینه‌ی زندگی مجبور است نطفه‌ی زن و شوهری دیگر را در رحم خود بپروراند؛ ولی دل‌بسته‌ی آن کودک نشود؛ اما می‌شود ...

نحوه دانلود رمان امیرسالار

معرفی رمان امیرسالار :

رمان امیر سالار اثر نجمه پژمان در مورد موضوع رحم اجاره‌ای و آثار عدم بارداری در زندگی زوجین است. این داستان در کنار قصه‌ی اصلی، داستان زنی را روایت می‌کند که برای تأمین هزینه‌ی زندگی مجبور است نطفه‌ی زن و شوهری دیگر را در رحم خود بپروراند؛ ولی دل‌بسته‌ی آن کودک نشود؛ اما می‌شود و در این راه سختی‌های زیادی می‌کشد.
رمان امیرسالار به قام نجمه پژمان در نشر علی و در ژانر عاشقانه اجتماعی، در ۴۱۴ صفحه له چاپ رسیده است.

 

مقدمه رمان امیرسالار :

گاهی اوقات خوشبختی در کنار ما پر می زند می توانیم دستهایمان را در از کنیم و آن را در آغوش بگیریم، اما آن را نمی بینیم و بی تفاوت به آن اشعه های خوشبختی از کنارش عبور میکنیم. آن را نمی بینیم، زیرا دنیا و ظواهر آن رنگ و لعاب فریبنده اش ما را کور می کند. وقتی به خود می آییم که دیگر خبری از آن زرق و برق نیست و خوشبختی را نیز از دست داده ایم. قصه ی امیر سالار، قصه ی رنج و سختی است، قصه ی صبر و بردباری، قصه ی نجابت و پاکی است با خواندن این داستان متوجه خواهیم شد که انسان در هر شرایطی نباید یاد خدا را فراموش کند. با خواندن این داستان یاد میگیریم که زندگی و ظواهرش آن قدر ارزش ندارد که انسان از انسانیت خارج شده و عشق و محبت را به فراموشی بسپارد. اگر به معنای حقیقی آزادی و آسایش پی نبریم، روح پلید شیطان آهسته و بی صدا و بی آن که بفهمیم در ما رخنه کرده و ما را به سوی پرتگاه ذلت و خواری سوق خواهد داد.
«نجمه «پژمان»

 

خلاصه رمان امیرسالار :

رمان امیرسالار اثری از نجمه پژمان، درمورد پسری به همین نام است که برخلاف دیگر خواهر و برادرهایش که همگی در خارج درس خوانده و زندگی می‌کنند، به اصرار پدرش در ایران می‌ماند و برخلاف میلش با هم‌دستی عمو و پدرش، دخترعمویش «مستانه» را به عقد خود درمی‌آورد. اما مستانه زنی بی‌قید و بند و خوش‌گذران است و پس از گذشت مدتی از زندگی مشترکشان، امیرسالار این موضوع را می‌فهمد. آنها صاحب فرزندی نیز می‌شوند تا اینکه مستانه در یکی از روزهایی که به دنبال خوش‌گذرانی‌های خود بود، در راه بازگشت به خانه تصادف می‌کند و…

 

مقداری از متن رمان امیرسالار :

از پشت پنجره خانه که چه عرض کنم عمارت بزرگ و باشکوهی که ارثیه ی جد اندر جد بود به بیرون خیره شده و افکارش در مسیرهای مختلف به پرواز درآمده بودند. این روزها به شدت افسرده و غمگین بود زیرا که سالهای سال رنگ خوشبختی را به چشم ندیده بود. گاهی در دل خود را مسخره میکرد و میگفت، اصلاً خوشبختی چگونه نوشته می شود؟
حال غریبی داشت و بغض گلویش را تا حد مرگ می فشرد دوست داشت بمیرد دیگر ادامه ی این زندگی را برای خود غیر ممکن می دانست اما انگار چرخ بازیگر روزگار می خواست همین طور ادامه دهد.
با یادآوری گذشته اشک از دیده اش روان شد، تا به حال هیچ کس اشکش را ندیده بود چه در کودکی چه در نوجوانی و چه حالا همیشه در بدترین شرایط بغرنج زندگی خوددار و استوار ایستادگی می کرد. به خوبی میدانست که برای همه اسوه ی صبر و شکیبایی است اما انگار دیگر قدرت و نایی در بدنش وجود نداشت. از زندگی و از خودش بیزار بود دلش میخواست امشب زیر همین چراغ های پایه بلند فلزی عمارت فریاد بزند خدایا بس است، مگر کمر یک انسان چه قدر قدرت تحمل بار رنج و مشقت را دارد؟ من دیگر نمیتوانم چرا باید تاوان سرنوشتی را بدهم که خود هیچ دخل و تصرفی در آن نداشتم. بالاخره این سرنوشت شوم و پر از تباهی به کجا ختم می شود؟ با خود اندیشید چرا او که روزگاری سرشار از جوانی و شور بود به طوری که وقتی وارد خانه میشد با هیجانش با خنده ها و شوخی هایش همه را به نشاط می آورد حتی پدرش را! بله، مالک خان بزرگ را که کمتر کسی لبخند را بر لب او میدید و با همه خشک و رسمی برخورد میکرد و انگار اگر از ته دل میخندید غرور و شخصیتش زیر سوال میرفت او این مرد اشراف زاده را می خنداند. پس چرا امروز این قدر چهره ای ملال آور و غمگین داشت؟
بارها و بارها از خود سؤال کرده بود آیا باید بر پدرش خرده بگیرد و او را مقصر بداند؟ نباید او را ببخشد؟ اما نه این کار از او ساخته نبود از او که دارای قلبی پاک و زلال بود در دل آرزو میکرد کاش تنها پسر خاندان مالکی نبود و اینگونه قربانی خودخواهی های این خانواده نمی شد او که همیشه سرلوحه ی افتخار بود حالا نمی دانست این طوفان مهیب از کجا آمد که زندگیش را به ورطه ی نابودی کشاند.

چه قدر دلش میخواست ادامه تحصیل دهد مانند خواهرانش که  هر کدام آن طرف دنیا به آرزوهای خود رسیده بودند. مهرانگیز، خواهر بزرگش در آلمان پزشکی خوانده بود و همان جا در حضور پدر و مادر و خانواده اش با یک پزشک به نام سامان پناهی ازدواج کرده بود. مهرانه هم در آلمان مهندسی الکترونیک خوانده بود و بار آخری که به ایران آمد به عقد یکی از خواستگارانش که پسر یک سرمایه دار بزرگ بود درآمد و هر دو با هم راهی دیار غربت شدند. ریحانه آخرین خواهرش هم رشته فیلم سازی و کارگردانی را پشت سرگذاشته و در انگلستان به سر می برد و تازگی ها ازدواج کرده بود. آقای مالکی هرگز سد راه دخترانش نشده بود و آنها توانسته بودند در رشته ی مورد علاقه خود پیشرفت کنند و باعث مباهات و افتخار او شوند ولی هیچ کس باور نمی کرد که او ناجوانمردانه جلوی پیشرفت و ترقی یگانه پسرش را بگیرد به یاد آورد آن زمان را که هنوز خواهرش ریحانه که دو سال از او بزرگتر بود و در ایران به سر می برد هنوز فراموش نکرده بود که چه مشتاق و پیروز مدرک دیپلمش را در هوا می چرخاند و آواز خوان وارد ساختمان شد و با صدای بلند اهل خانه را فرا خواند
– مادر…. ریحانه …. کجایید؟
مادر از سالن پذیرایی بیرون آمد و با تغییر گفت:
– شازده یواشتر مهمان داریم.
چون تک پسر خاندان مالکی بود پدر و مادرش همیشه او را شازده صدا می زدند و فامیل هم از آنها پیروی میکردند. در جواب مادر پرسید:
– مهمان؟
– بله عزیزم، خان عموت این جاست.
– عمو که غریبه نیست این روزهام که همیشه اینجاست.
پروین‌دخت در حالی که او را با دست به سکوت دعوت میکرد گفت:
– هیس میشنوه زشته مادر جون پدر و عموت دارن راجع به مسئله مهمی گفتگو میکنند عزیزم حالا بگو ببینم برای چی این قدر خوشحالی ؟
مدرکش رو بالا گرفت و گفت:
– بالاخره تموم شد دیپلمم رو گرفتم.
ریحانه در حالی که از پله ها پایین می آمد گفت:
– داداش یه دیپلم خشک و خالی که این همه الم شنگه نداره.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان امیرسالار :

رمان امیرسالار از انتشارات علی و تمامی کتاب فروشی‌ های معتبر قابل تهیه است.

 

بیوگرافی نجمه پژمان :

نجمه پژمان، شاعر و رمان‌ نویس، متولد سال ۱۳۵۷ در رفسنجان است. وی از دوره ی راهنمایی پی به علاقه اش در درس ادبیات و هنر و تاریخ معاصر برد. در دبیرستان رشته‌ی هنر را انتخاب کرد و به‌خاطر ذوق و علاقه به نقاشی، پیشرفت زیادی در این رشته داشت. در سن هفده سالگی به عنوان مربی نقاشی در مهد کودک مشغول به کار شد و پس از هفت سال بعد از آنکه در امتحان ورودی مهدهای کودک پذیرفته شد، اقدام به تاسیس مهد کودک نمود. از همان زمان شروع به نوشتن شعر و رمان کرد؛ اما در پی چاپ کردن آن‌ها نبود تا اینکه با انتشارت علی آشنا شد.

 

آثار نجمه پژمان :

رمان عاشقم باش – انتشارات علی
رمان امیرسالار – انتشارات علی
رمان پیله‌ی شیشه‌ای – انتشارات علی
رمان سال‌های سکوت – انتشارات علی
رمان خلسه‌ ی عشق – انتشارات علی

نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=3951
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.