نحوه دانلود رمان چهار دیواری نیکی
نحوه دانلود رمان چهار دیواری نیکی معرفی رمان چهار دیواری نیکی : رمان چهار دیواری نیکی روایت عشق و دلدادگی می‌باشد.در شروع رمان، راوی از صدای بی‌وقفهٔ گنجشک‌ها می‌گوید و می‌گوید که بیش از نیم‌ساعت است که این صدا می‌کوشد خواب را از چشم‌هایی که شاید کمتر از دو ساعت است بسته شده، براند. این راوی اول‌شخص می‌گوید که فقط تمرکز کرده ...

نحوه دانلود رمان چهار دیواری نیکی

معرفی رمان چهار دیواری نیکی :

رمان چهار دیواری نیکی روایت عشق و دلدادگی می‌باشد.در شروع رمان، راوی از صدای بی‌وقفهٔ گنجشک‌ها می‌گوید و می‌گوید که بیش از نیم‌ساعت است که این صدا می‌کوشد خواب را از چشم‌هایی که شاید کمتر از دو ساعت است بسته شده، براند. این راوی اول‌شخص می‌گوید که فقط تمرکز کرده است؛ بر روی هیچ‌چیز. او چشمانش را بسته اما روحش مطلقاً تلاشی محض جدایی از جسمش برای لختی استراحت را بر خود نمی‌بیند. او معتقد است که هیچ‌چیز برای فکرکردن وجود ندارد؛ پس روی تخت غلتی می‌زند. او کیست؟ چرا چیزی برای فکرکردن ندارد؟ رمان روایت‌های خواندنی‌ای داشته و بار احساسی بالایی دارد. نگارش نویسنده، شیوا و روان می‌باشد و ایشان توانسته به خوبی از پس شخصیت پردازی‌ بربیاید. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی‌ نگارش شده است. این رمان با 440 صفحه، در سال 1402 از نشر شقایق منتشر شده است.

 

خلاصه رمان چهار دیواری نیکی :

ـ نیکی!
– نمی دونم وقتی کم می‌یارم جز اون باید به کی تکیه کنم؟ از کی کمک بخوام! حتی الآن فکر می کنم هیچ کسی مثل خودش نمی تونه آرومم کند، الان که ازم دلخوره ازش دلخورم. فکر میکنم باید خودش باشه که آروم بشم. منم می‌تونم آرومش کنم؟!
سوالی به صورتش خیره میشوم.
– اسم این وابستگی هم گذاشتی علاقه؟
این سوال لعنتی را مشاور هم پرسیده بود. گفته بود اسم وابستکیت رو گذاشتی عشق!

 

مقداری از متن رمان چهار دیواری نیکی :

صدای بی وقفه گنجشک ها، بیش از نیم ساعت است که سعی در بیرون راندن خواب از چشم هایی را دارد که شاید کمتر از دو ساعت است، بسته شده اند.
خواب؟ نه، فقط تمرکز کرده ام روی هیچ چیز و چشمانم را بسته ام، اما روحم، مطلقاً تلاشی محض جدایی از
جسمم برای لختی استراحت را بر خود نمی بیند.
چیزی نیست، تقریبا هیچ چیز برای فکر کردن وجود ندارد؛ روزهای زیادی گذشته اند و فکرهای بی اندازه، خواب را از چشمانم می ربودند اما حالا آنقدر ذهنم خالی و بی انگیزه است، که باز هم خواب از چشمانم رخت بسته است.
روی تخت غلتی می زنم، به پنجره می رسم، چقدر سخت است حتی نیم خیز شدن برای وارسی فضای بیرون، اما انگار سرکش تر از روحم، چیزی وجود ندارد.
نیم خیز می شوم، زمین نم خورده، گواه شبی نمناک را می دهد اما، بوی نمش بینی ام را پر نمی کند.
شبیه کودکی ها، دو دستم را زیر چانه محکم می کنم و به حوض آبی تازه رنگ خورده خیره می شوم.
دلم، شمعدانی های خانه ی مادر بزرگ را می خواهد، از همان ها که دور حوض سیمانی رنگ حیاطش می چید.
حالا من حیاطی دارم، کوچک، آرزوی جوانی ام را …
یک درخت خرمالو و یک درخت شمشاد، از همان ها که بهار و تابستان سرشان نمی شود و سبز می مانند. زیبایی حیاطم را دو چندان کرده اند.
صدای گنجشک ها قطع شده است، اما حالا دیگر ذهنم هرگز خالی نمی شود تا به خلسه بروم، خواب که
نداشتم…
امروز دلم شمعدانی می خواهد، از همان چند رنگ ها… صورتی، سفید، سرخ…
دل مشغولی تازه ی من همین سر حال نگه داشتن شمعدانی هایی باشد که در ذهنم به طرز دل انگیزی،
حیاط کوچک خانه ی مرا روح بخشیده اند.
به گمانم، امشب، روحم به میزبانی گلها برود… شاید!
بندهای کفشم رو محکم می بندم و هم زمان صدای نصیحت همیشگی خاله در گوشم طنین انداز می شود
” بعد از ازدواجت دست از این کتونی پوشیدنت بکش”
خنده روی لبانم لحظه ای می نشیند، از نظر خاله، با ازدواج باید تماما از کارهای دخترانه فاصله می گرفتم، پوشیدن کفش های پاشنه بلند هم به ظنشان، اولین و مهم ترین نکته ای است که لازم بود رعایت کنم!
ولی من همیشه ثابت کرده بودم که دنیایم را روی اعتقادات خاص خودم می سازم و ساخته بودم.
روسری طوسی بلندم را روی شانه هایم محکم می کنم، مدل جدیدی یاد گرفته بودم، سه گوش روسری را تا روی سینه می آوردم و یکی از دسته های روسری را دور گردنم می پیچیدم، هر چند به اعتقاد مادر، طره های فر خورده ی مویم، با این مدل سر کردن، مجال بیشتری برای خودنمایی و دلیلی برای سرزنش شدنم می آفرید، اما مگر مهم بود؟!
در ورودی خانه را که باز می کنم، بوی بهار بینی ام را پر می کند، صادقانه لذت چندانی نمی بردم از بهار، اما بی شک این روح گره خورده در پائیز و زمستان، کمی بیشتر از سابق افسرده ام کرده است.
دستی به حوض آبی می کشم، لکه ای رنگ به دستم می چسبد، تذکر داریوش را جدی نگرفته بودم، دو روز زمان کمی بود برای خشک شدن رنگ در این هوای بهاری زمستان.
قبل خروج از حیاط، دقیق تر نگاه می کنم. این حیاط رنگ می خواهد، صبح تصمیمم سرخ و سفید و صورتی بود! شانه بالا می اندازم، شاید رنگ های دیگری هم گرفتم!
جوش و خروش مردم، برای این روزهای نزدیک نوروز کمی عجیب است، از آن زمان که دیگر لازم نبود، دست های مادر را بگیرم تا در خیابان گم نشونم، خرید دم عید و نوروز را هم به فراموشی سپرده بودم، فکر می کنم اصلا نباید انقدر صمیمانه به استقبال بهار برویم و از فصل های محبوب دیگر غافل شویم.
هوا به اعتقاد من زمستان بهاری بود، یک باره، رگ زمستانی اش گل می کرد و سوز می آمد و مردم در خود فرو می رفتند و گاهی بهار می شد، خورشید صمیمی تر می تابید و مردم انگار سال هاست دور از آفتابند، با افتخار صورت هایشان را در معرض تابشش قرار می دادند.
و حالا کمی قدم زدن، برای دخترک یا بهتر بگویم، دخترک روزهای پیش، برای این تن و روح افسرده میان آن چهار دیواری لازم بود، که زندگی هست و جریان دارد حتی در کنار نبودن آدم های صمیمی گذشته.
بوی عطر خوش گل ها که به مشمامم رسید، فهمیدم چند قدمی بیشتر با مقصد فاصله ندارم.
گل فروشی شلوغ است پس هستند، آدمک هایی شبیه به من، که فقط بهار، یاد باغچه دلتنگ خانه شان می افتند و در هر گوشه از مغازه به دنبال رنگین ترین و سبزترین گل ها می گردند.
نگاه های مردم، آزار نه، ولی کمی رنجیده خاطرم می کند. تعجب و کمی تمسخر دارد.
حقیقت این است که با دست هایم ممکن نبود، ده گلدان و چندین دسته شاخه گل نرگس را تا خانه ببرم، حتی اگر خانه ام درست یک خیابان و سه کوچه با این گل فروشی فاصله داشته باشد. پس با گذاشتن مقداری پول به عنوان امانت، فرغون کارگر گل فروشی را قرض کرده ام، به سمت خانه راه افتاده ام.
سه کوچه بیشتر نمانده، به ابتدای خیابان خودمان رسیده ام.
با این که قرارم خریدن فقط سه رنگ بود، اما چه کسی می توانست این بوته های زرد و بنفش را از دوست هایشان جدا کند که من طاقت انجام دادنش را داشته باشم!؟
حتم دارم شب که داریوش از سر کار بازگردد، محو این گل های می شود حتی شاید مرا هم از یاد ببرد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان چهار دیواری نیکی :

رمان چهار دیواری نیکی از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی ماندانا نیک خواه :

ماندانا نیک خواه، متولد سال 1368و نویسنده ی ایرانی می باشد. ایشان در ژانر عاشقانه،‌خانوادگی و اجتماعی فعالیت می‌کند.

 

آثار ماندانا نیک خواه :

رمان چهار دیواری نیکی – انتشارات نغمه (شقایق)

نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=2874
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
درباره ما
\"رمان کلوب: ماجراجویی در دنیای کتاب‌ها، در کنار دوستان جدید. اینجا، هر کتاب‌خوانی یک همراه پیدا می‌کند. عضو شو و با هم کتاب‌خوانی را به یک تجربه‌ی اجتماعی تبدیل کنیم!\" \"رمان کلوب: برای آن‌ها که رمان نفس می‌کشند. پاتوقی گرم و صمیمی برای عاشقان کتاب، پر از رمان‌های جذاب، گفتگوهای داغ و پیشنهادهای هیجان‌انگیز. همین حالا عضو شو و به جمع ما بپیوند!\"
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!