نحوه دانلود رمان ملخ ها مهاجرت می کنند
نحوه دانلود رمان ملخ ها مهاجرت می کنند معرفی رمان ملخ ها مهاجرت می کنند : رمان ملخ ها مهاجرت می کنند روایت عشق ممنوعی‌ست که بر خلاف مخالفت‌ها عاشق هم شده و داستان را وارد راهی جذاب می‌کنند. داستان در بطن تاریخ و با چاشنی حوادث واقعی در نیم قرن گذشته روایت می‌شود.رمان روایت‌های خواندنی‌ای داشته و تعلیق بالایی دارد. نگارش ...

نحوه دانلود رمان ملخ ها مهاجرت می کنند

معرفی رمان ملخ ها مهاجرت می کنند :

رمان ملخ ها مهاجرت می کنند روایت عشق ممنوعی‌ست که بر خلاف مخالفت‌ها عاشق هم شده و داستان را وارد راهی جذاب می‌کنند. داستان در بطن تاریخ و با چاشنی حوادث واقعی در نیم قرن گذشته روایت می‌شود.رمان روایت‌های خواندنی‌ای داشته و تعلیق بالایی دارد. نگارش نویسنده، شیوا و روان می‌باشد و ایشان توانسته به خوبی از پس شخصیت پردازی‌ بربیاید. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی‌ نگارش شده است. این رمان با 470 صفحه، در سال 1402 از نشر شقایق منتشر شده است.

 

خلاصه رمان ملخ ها مهاجرت می کنند :

ماه دخت و شاهرخ علی‌رغم اختلافات قدیمی دو خانواده و حکومت پدرسالارانه پدر شاهرخ و در جو آکنده از خفقان و خرافات روستا، دل‌باخته هم می‌شوند . و پس از گذر از مانع‌ها و روشن شدن حقایقی از زندگی شاهرخ و پدرش، تصمیم به مهاجرتی پرهیاهو به تهران می‌گیرند. اما درست در لحظاتی که همه چیز آرام به نظر می‌رسد، سرنوشت زوج قصه با جریانات تاریخی سال 56 و 57 گره می‌خورد که مسیر این دل باختگی را به انتقامی در سال‌های آینده گره می‌زند…

 

مقداری از متن رمان ملخ ها مهاجرت می کنند :

نگاهم را از درخت مو پیری که به داربست کشیده شده و سایه سردی مهمان حیاط کوچک خانه ام کرده بود، گرفتم و به بهراد که با دقت مشغول مطالعه ی پرونده های دادگاه بود دوختم.
سعی کردم صدایم رگه ای از آرامش داشته باشد:
– بهراد، مهشید تا چند دقیقه دیگه میاد این جا. پاشو مادرجان، پاشو این کاغذ پاره ها رو جمع کن و ببرش بیرون، هم خودت هم اون طفل معصوم از این حال و هوا در میاین.
خودکار آبی را روی کاغذها گذاشت، دو دست پرمویش را پشت گردن قلاب کرد و سگرمه هایش را در هم کشید؛ چهره پدرش برایم تداعی شد. با تحکم گفت:
ـ میاد این جا که چی بشه؟ من دیگه با این دختر کاری ندارم. کارای دادگاه هم تموم شده و شنبه از هم جدا می شیم.
نفسم را پر صدا بیرون فرستادم و به طرفش رفتم، روی مبل مقابلش نشستم و نجواکنان گفتم:
ـ هیس… آراد خوابیده. پسرم مگه شوخیه؟ مادر بچه ته، یادت رفته عاشق سینه چاکش بودی؟ توی زندگی همه از این مشکلات وجود داره.
به طرفم خیز برداشت و از لای دندان های قفل شده اش غرید:
ـ زندگی ما به سر رسیده مادر، مهشید اونی نیست که قبل از ازدواج نشون می داد، من فقط عاشق نقابش شده بودم. زندگی ما مثل کلاف سردرگمی شده که هر چه قدر تلاش می کنم بازش کنم دوباره توی هم
می پیچه، این بار کورتر از قبل.
انگشت اشاره ام را روی بینی ام نهادم و پچ پچ وار گفتم:
ـ یواش تر مادر، بچه بیدار می شه. الان تکلیف این بچه طفل معصوم چی می شه؟
کف دستش را به سینه کوبید و گفت:
ـ خودم عین شیر بالای سرشم. نمی ذارم کمبود مادر رو تو زندگیش حس کنه.
صدایش را کمی پایین آورد:
ـ اون زن حتی به بچه اش هم رحم نکرد.
سکوت سنگینی برقرار شد. آهی پرسوز کشیدم و به مبل رو به روی تلویزیون خیره شدم؛ جایی که سال ها قبل دخترکی ریزه میزه رویش آرام گرفته و به خیال خود به دیدار مادر همسر آینده اش آمده بود. قلبم تیره و تار شد، درست مثل همان روز کذایی!
همان روزی که نیت درونی بهراد را می دانستم و دخترک را آگاه کردم و بارها و بارها خودم را مؤاخذه کردم که انتقام به چه قیمت؟ به قیمت به بازی گرفتن احساسات سورمه؟
سرم را بالا گرفتم و خطاب به بهراد گفتم:
ـ اینا همش به خاطر کاریه که با سورمه کردی. هی بهت گفتم پای اون دختر طفل معصوم رو وسط نکش، به خرجت نرفت که نرفت. با احساسش که مهم ترین چیزیه دختره بازی کردی و با همون حال ولش کردی به امان خدا.
به طرفم چرخید و پلک هایش را روی هم فشرد. آب دهانش را قورت داد و سیبک گلویش بالا و پایین شد. بعد گفت:
ـ مامان تورو خدا گذشته رو هم نزن!
این بار نوبت من بود که صدایم را بالا ببرم:
ـ پس کی هم بزنم، هان؟ کی هم بزنم؟ تا حالا نشستی با خودت فکر کنی چه بلایی سر اون دختر اومد؟
بعد از این که اون جور رهاش کردی و دایره دنبک دستت گرفتی و مهشید رو آوردی توی این خونه، به ذهنت خطور کرد که یه روز بری از دور ببینی چی به سر اون دختر آوردی؟
با صدایی آرام و مغموم گفت:
ـ کی بود انتظار می کشید ابراهیم رو به سزای اعمالش برسونم؟ کی مامان؟ من برای خواسته ی تو مجبور شدم سورمه رو وارد داستان کنم. سورمه تنها راه رسیدن من به ابراهیم بود.
به سالها قبل پرتاب شدم؛ به روزهایی که عطش انتقام از ابراهیم مثل روزهای اول، تازه و داغ بود و بهراد او را یافته بود.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ملخ ها مهاجرت می کنند :

رمان ملخ ها مهاجرت می کنند از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی هانیه فیض آبادی :

هانیه فیض آبادی متولد سال 1375 و نویسنده ی ایرانی می باشد. ایشان در ژانر عاشقانه،‌خانوادگی و اجتماعی فعالیت می‌کند.

 

آثار هانیه فیض آبادی :

رمان ملخ ها مهاجرت می کنند – انتشارات شقایق
رمان سورمه – انتشارات آئی سا

نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=2850
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.