نحوه دانلود رمان شب های انتظار
رمان شب های انتظار روایت پسری به نام حامد است که به همراه نامزدش مسافرت رفته و دچار حادثه میشوند. حامدی که چشمهایش را از دست داده، از نامزدش بیاهمیتی میبیند و شبهای انتظارش را سپری میکند. قلمِ نویسنده، شیوا و روان میباشد و ایشان توانسته به خوبی از پس شخصیت پردازی و داستان پردازی بربیاید. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی نگارش شده است. این رمان با 334 صفحه، در سال 1380 از نشر شقایق منتشر شده است.
هنوز وقتی قلم بر روی سینه کاغذ می لغزد و کلمه انتظار را حک می کند احساس می کنم قلب آرام و سینه کاغذ را تپشی دلنشین به لرزش در می آورد و من انعکاس این تپش را در سینه خود حس می کنم.
انتظار همان واژه آشنا که هزاران معنا را در خود نهفته دارد و یاد شب های بی قراری را در ذهن زنده می کند. شب هایی که لحظه به لحظه پر بود از هیجان و اضطراب، یأس و امید، تلاش و فداکاری، شب های سیاهی که تنها روزنه روشن آن «عشق» بود و این واژه مقدس چون ستاره ای پر فروغ پایان تیرگی ها را نوید می داد. و آنگاه که جوانه های عشق نهال امید را سرخ فام می کند و شبانگاه انتظار به سحرگاه کامیابی پیوند می خورد حکایت دم به دم از عشق جان گرفتن را پایانی خوش جلوه و جلا می بخشد. که تا همیشه امید در دل عاشقان زنده بماند و سحرگاه کامیابی ها پس از شبهای سخت انتظار پیشکش وجود پرتلاششان گردد.
خط اصلی رمان، بر پایه زندگی جوانی به نام حامد شکل گرفته است. او دانشجوی رشته پزشکی است که با راشین، ایام نامزدی را سپری میکند . راشین که به ظاهر از تداوم عشق در خانوادهاش چیزی نیاموخته به هنگام سفر با حامد مشاجره میکند و او نیز بی اختیار اتومبیل را به صخرهای میکوبد. حامدی در پی آن چشمان خود را از دست میدهد، از راشین هم بی حرمتی میبیند. دختر جوان که به سلامت از حادثه رهایی یافته پس از چندی از حامد جدا شده و او را در اعماق تاریکیها تنها میگذارد، با این همه …
حامد همانگونه که کتابهایش را در دست گرفته بود، از بالای سر دیگران نگاهی به امیر انداخت و دستی برایش تکان داد. به اندازه کافی دیر کرده بود و نمی توانست منتظر امیر بماند. از میان ازدحام دانشجویان که گروه گروه با هم وارد صحن حیاط دانشگاه می شدند، راهی برای خود گشود و خود را بیرون انداخت.
آخرین روزهای بهار بود و هوا بطور محسوسی گرم به نظر می رسید، اما رایحه خوشبوی گلهای حیاط، شامه اش را نوازش می کرد. به درخت پیر و تناوری که درست روبروی پنجرهی اتاق کلاس نامزدش بود تکیه داد. هنوز پس از گذشت سه ماه که از نامزدی آنها می گذشت در خودش همان شور و اشتیاق اولیه را احساس می کرد که با تمام شدن ساعت درس و کلاس به این مکان آشنا بیاید و در انتظار پرواز راشین به سوی خود، لحظات انتظار را شماره کند.
راشین را بنوعی از پدرش دزدیده بود. آقای امیدی با این وصلت موافق نبود و شاید اگر پافشاری راشین در خانه و اصرار او در خواستگاری های مکرر نبود، هرگز رویای شیرین زندگیش تحقق پیدا همراه با توافق است، این او و راشین بودند که پیروز شده و آقای امیدی را ناگزیر کرده بودند که به خواست آنها تن در بدهد.
کتاب و جزوه ها را به سینه می فشرد و هر لحظه وزن بدنش را به پایی دیگر تحمیل می کرد. با خروج عده ای از دانشجویان که راشین را در میان گرفته بودند، سراسیمه به سوی آنها دوید. می دانست که اگر برای نجات راشین از دست دیگر دانشجوها که می خواستند اشکالات درسی را از او بپرسند اقدام نکند، ناگزیر خواهد شد ساعتها در انتظار باقی بماند. راشین با دیدن او لبخندی زد و پس از آن با شور و اشتیاق به سؤال همکلاسی خود جواب داد. حامد همانطور که او را می نگریست دلش لرزید. این دختر ارزش آنهمه جواب رد شنیدن و باز اصرار کردن را داشت. راشین الماسی قیمتی زندگیش بود که برای به دست آوردنش حتی غرورش را هم زیر پا گذاشته و تسلیم جوابهای منفی آقای امیدی نشده بود. بالاخره راشین به سویش آمد. حامد مشتاقانه به دخترک نگریست و پرسید:
ـ چرا این قدر دیر از کلاس بیرون اومدین؟
ـ استاد ادبیات چند جلسه غیبت داشت و امروز ناچار بود کتاب رو تموم کنه، به همین خاطر تا درس رو تموم نکرد، اجازه نداد از کلاس بیرون بیاییم. هفته دیگه امتحانات شروع می شه.
ـ بله یک ماه پرتلاش رو پیش رو داریم، اما در عوض پشت سرش یک تابستون طولانی رو هدیه می گیریم تا خستگی در کنیم.
ـ یک تابستون خاطره انگیز. از حالا برای فرا رسیدن تعطیلات و رفتن به شهر شما ثانیه شماری می کنم.
ـ شهر ما عزیزم. از این پس زادگاه من شهر تو هم به حساب میاد. می تونیم توی این چندماه فقط با هم باشیم. این خیلی رویائیه مگه نه؟
راشین به چشمان مشتاق حامد نگریست و پس از درنگی کوتاه گفت:
ـ اما خیال نمیکنی که توی دانشگاه بیشتر همدیگه رو می بینیم؟ وقتی به خونه تو بریم، ناچاریم که وجود دیگران رو هم در کنار خود احساس کنیم، اما توی دانشگاه بیشتر با هم هستیم.
ـ خب شاید همین طور باشه، ولی به هر حال من که برای فرا رسیدن تعطیلات دلم داره ضعف می ره. یک تابستون راحت و فارغ از فکر و خیال و دلهره و ترس امتحان.
راشین با سرخوشی خندید و گفت:
ـ ای تنبل، اما من که دلم برای کتابهام خیلی تنگ می شه.
ـ راشین، بیخود نیست که تو شاگرد اول هر ترم بوده ای. تو بطرز سیری ناپذیری اشتهای خوندن داری، من که دیگه خسته شده ام.
ـ جناب دکتر حامد صادقی! تو در مقام یک پزشک هرگز نباید از آموختن خسته بشی. اینو فراموش نکن.
حامد با لذت هوای معطر بهاری را استنشاق کرد و با لبخند گفت:
ـ چشم خانم قشنگ من. حالا از مقوله درس و دانشگاه بیا بیرون. بهتره که کمی از خودمون حرف بزنیم.
ـ بفرمائین، من سراپا گوشم.
ـ می دونی یک شعر جدید برات سروده ام؟
راشین با حیرت به حامد نگاه کرد و گفت:
ـ دیوونه. تو موقع امتحانات هم دست از شعر گفتن برنمی داری؟
ـ چه کار کنم؟ دلم میخواد به کتابهام بچسبم، اما همون یک لحظه کوتاهی که می خوام برای تمدد اعصاب کمی استراحت کنم، یکدفعه که توی دلم تلنبار شده بیرون بریزم.
راشین سرش را تکان داد و منتقدانه به نامزدش نگریست:
ـ حامد، تو زیادی رمانتیک هستی و این برای یک مرد خوب نیست.
ـ دست خودم نیست. راشین، هر بار که به تو فکر می کنم اختیار عواطف و احساساتم رو از دست می دم.
ـ بهتر نیست که کمی جلوی این طغیان احساساتت رو بگیری؟
حامد با تعجب و کمی لجاجت جواب داد:
ـ اما برای چی؟ همین سربرداشتنها و طغیانهاست که پایه شور و احساسات بعدیه.
رمان شب های انتظار از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.
سهیلا بامیان متولد سال 1345، و نویسندهی ایرانیِ اهل آبادان میباشد. ایشان تحصیلات خود را با مدرکِ لیسانس در رشته ی روانشناسی به اتمام رساندهاند. دارای دو فرزند میباشند و در حال حاضر ساکن بوشهر هستند. این نویسنده در مجلات مختلف دستی بر قلم داشته و در حیطههای داستان های کوتاه و متن های ادبی، آثار خود را به چاپ رساندهاند. اکثرِ آثار ایشان از انتشارات شقایق وارد بازار کتاب شده و با استقبال بالایی روبهرو شده است. ایشان در ژانر عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی فعالیت میکند.
رمان شب های انتظار ـ انتشارات شقایق
رمان زیبای عرب ـ انتشارات شقایق
رمان دختر آفتاب ـ انتشارات شقایق
رمان کوچه های شیدایی ـ انتشارات پیکان
رمان رقیبان عشق ـ انتشارات شقایق
رمان الهه شب ـ انتشارات شقایق
رمان سایه های فریب ـ انتشارات شقایق
رمان صبح میآید ـ انتشارات علی
رمان پیچک سمی ـ انتشارات شقایق