نحوه دانلود رمان شب زده
رمان شب زده به قلم ییلدیز، روایت زندگی دختری به نام ماهک که پدرش سیاستمداری قدرتمند است.
اما همیشه در خانوادهاش احساس کمبود داشته و هیچ محبتی ندیده.
داستان از جایی رقم میخورد که سرایداری به خانهشان میآید.
مردی به نام هامون که جذاب بودن بیش از حدش و رفتارهای خوبش با ماهک، باعث میشود او عاشقش شود و بعد از مدتی پنهانی عقدش شود.
درست بعد از بارداریاش، میفهمد که هامون با نقشه به آن خانه آمده و یکی از دشمن های پدرش است…
داستان روایتی غمگین و نثری قوی دارد.
شخصیت ها و اتفاقات رمان به خوبی به صحنه کشیده شده و محتوای دلنشین و جذابی دارد.
میروَم در سکوتِ سادهی شب
گُم کنم اینهمه هیاهو را
هیچکس باورش نخواهد شد
بغضِ غول چراغ جادو را
مطمئنّم شکستههای تو در
اثری ماندگار میآید
قلبِ سنگینِ من! شمرده بزن!
عشق روزی به کار میآید!
رمان شب زده به قلم ییلدیز، داستان زندگی دختری است که عاشق سرایدار تازه وارد خانهشان میشود و پنهانی به عقدش در میآید.
بعد از مدتی متوجه میشود هامون آن چیزی که نشان داده نیست و درواقع برای انتقام و دشمنی با پدر ماهک نزدیکش شده و…
با گریههای مادرش، هقهق او هم دیگر بیصدا نماند.
مانند کودکی که خرابکاری کرده و مورد غضب قرار گرفته، میان سالن نشسته بود و زار میزد.
– الهی خیر نبینی… تو سر چه سفرهای بزرگ شدی که دلت اومد دخترم رو اینجور گول بزنی؟
مادرش هامون را لعنت میکرد و ماهک… خودش را!
اما انگار این حرف از لیچارهای مراد خان برای هامون سنگینتر تمام شد که بیتوجه به حال خراب ماهکش، دست دختر را کشید و بلندش کرد.
– بسه دیگه… بریم!
میخواست مخالفت کند…
بخواهد صبر کند، با تمام بیمهری پدر و مادرش بماند تا ماهک هنهچیز را حل کند.
دلجویی کند، آشتیشان دهد…
یا حداقل به اندازه کافی خاطراتش را بار زده و با خود ببرد.
پدرش فکر میکرد عواقب رفتن از آن خانه فقط نداشتن لباسهای پر زرق و برق است؟
ماهک حتی نمیداند در این ساک کوچک چه لباسی گنجانده!
غم او قهر پدر و آه مادرش است…
که به وقتش والدینش بودند
وقت مشکل، رفیق میشدند و
وقت تنهایی، خواهر و برادر!
این زن و مرد برایش حکم یک دنیا را داشتند…
میدانست دیگر نمیتواند کسی را مانند هامون دوست بدارد… اما پدر مادرش هم تکرار نمیشدند!
دستش را کشید که برای بار آخر برود مهناز مهربانش را بغل بگیرد… شاید دل مادرانهی کوچکش باز به رحم آمده و وساطت کند…
اما با اخمهای وحشتناک مرد، مگر جرئت میکرد زبانش را تکان بدهد؟
انگار هامون خواهشش را از چشمش خواند که گره ابروانش سختتر شد و کلامش برندهتر:
– بریم بهت میگم… وایسادی اینجا لیچار بارمون کنن؟
این بار نه تنها اخمش، بلکه فشار انگشتانش دور مچ ظریف او چنان درد به جانش انداخته بود که پلکش را محکم روی هم فشرد تا “آخ” از لبانش خارج نشود…
مهناز روی پای خود میکوبید و هامون ماهک را کشانکشان میبرد…
هر که نداند، با دیدن این صحنه فکر میکند مرد دختر را در بازار خریده و به زور به خانه بخت میبرتش…
حتی مهلت نداد کفشش را درست بپوشد و بهخاطر بندهای بازش چند بار سکندری خورد و هر بار پوف کلافهی هامون روحش را خش انداخت.
– بشین…
در ماشین پرایدش را باز کرد و ماهک خیره به خانه باغ زیبایشان، به زور فشار هامون روی شانهاش سوار شد.
تا دیروز آه نداشت تا با نالهاش سودا کند و نفهمید یکباره ماشین از کجا آمد…
اما در این شرایط مهم هم نبود…
خودش هم سوار شد و پایش را روی گاز گذاشت.
چشم بر هم نزده از کوچهشان که هیچ؛ از محلهشان هم دور شدند.
ماهک ماند و دل سوختهاش و کجخلقی هامون!
– الان کجا میریم؟
دندهی ماشین به سختی جا میرفت و همان نیمچه اعصاب باقی ماندهاش را به بازی میگرفت.
نگاه گوشه چشمی به ماهک انداخت و با دیدن بینیاش که از فرط گریه قرمز شده بود، نیشخندی زد.
– نگران نباش پرنسس… جایی نمیریم که زیاد از شان و منزلت شاهنشاهی شما دور باشه!
دوباره چانهی کوچکش لرزید و هامون فکر کرد چرا چشمهی اشک این دختر خشک نمیشود؟
– هامون! به من چرا تندی میکنی؟ منم اندازه تو حرف شنیدم و ناراحتم…
حرف برای گفتن داشت... زیاد هم داشت
این را میشد از لبانش که مدام مانند ماهی باز و بسته میشد اما حرفی نمیزد، فهمید!
میدانست ظرفیت امروز دختر کنار دستش، تکمیل است و با هر تلنگری قرار است ساعتها گریه کند. برای همین زبان به دهان گرفت و میان دنده عوض کردن، دستان ظریف دختر را گرفت.
– میدونم… ولی توام منو درک کن… فشار رومه!
ماهک میان اشکهایی که هنوز بی اختیار از چشمانش میریخت، لبخندی زد و سعی کرد مردش را آرام کند.
مگر آن دوستش که چند ماه پیش عقد کرد، نمیگفت روز و شب و آرامش شوهرش در گرو رفتار اوست؟
حتما او و هامون هم مانند هر زوج دیگری همین بودند…
– فدای سرت! بنظرت یه روز مامان اینا باهام آشتی میکنن؟
قبل از جواب گرفتنش، بی طاقت دوباره ادامه داد:
– راستی نگفتی الان کجا میریم؟
رمان شب زده به قلم yıldız ( ییلدیز) به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.
https://t.me/+SOXzf2nX5cZlYTlk
ییلدیز با نام مستعار، بیست و یک ساله و دانشجو هستن.
نویسندگی رو به تازگی شروع کردن و شب زده، اولین رمانی از ایشون هست که مطالعه میکنیم.
رمان شب زده – درحال تایپ