دانلود رمان نغمه شب از بنفشه و آرام
لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان نغمه شب از بنفشه و آرام چکیده خلاصه رمان نغمه شب : روایت گر سرگذشت دختریه که بخاطر حساسیت های خانواده، وابسته و بدون اعتماد به نفس بزرگ شده اما با ورود مردی همه چیز تغییر میکنه!   مقداری از متن رمان نغمه شب : با سر درد بلند شدم و روی تخت نشستم . چشم هام رو دست ...

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان نغمه شب از بنفشه و آرام

چکیده خلاصه رمان نغمه شب :

روایت گر سرگذشت دختریه که بخاطر حساسیت های خانواده، وابسته و بدون اعتماد به نفس بزرگ شده اما با ورود مردی همه چیز تغییر میکنه!

 

مقداری از متن رمان نغمه شب :

با سر درد بلند شدم و روی تخت نشستم . چشم هام رو دست کشیدم تا دردش کم شه و بتونم درست ببینم.

نگاهم تو اتاق چرخید

نه تنها یادم نمی اومد چی شده! این اتاق با دکور آبی روشن و طوسی هم برام آشنا نبود.

به خودم نگاه کردم و با دیدن لباس مشکی تنم ذهنم به کار افتاد‌.

دیشب و مهمونی و … وای خدا … اون نوشیدنی ارغوانی. ..

با وحشت از رو تخت پریدم پایین

لباسم تنم بود

بدنمون لمس کردم تا ببینم کسی با من کاری کرده!

از بعد اون نوشیدنی هیچی یادم نمیاد…

تو آینه خودمو دیدم

صورتم مرتب بود! لباسم مرتب!

صدای پا اومد و چرخیدم سمت در

اینجا الان کجاست؟

یه قدم ناخوداگاه عقب رفتم و با دیدن شهریار تو قاب در شوکه هین بلندی گفتم.

ابروهاش بالا پرید . اما زود اخمش تو هم رفت.

***

نغمه! نغمه! نغمه! تو دختر اصلا میفهمی چی میگی؟

راجع به من چی فکر کردی؟

که درگیر هوسم!؟

من دوبرابر سن تو دوست دختر داشتم، که اگر نداشتم هم انقدر رو خودم کنترل دارم که عقلم جای شهوتم تصمیم بگیره!

اینجا اگر کسی باشه که به تصمیمش اعتباری نیست، تویی! نه من!

***

***

مامان با عصبانیت تو موهام دست کشید . کلافه گفت

– برای یک بار هم که شده این موهات رو از جلو صورتت کنار بده نغمه! چیه همیشه فقط یک چشمت پیداست!؟

آهی کشیدم و گفتم

– مگه دست منه آخه؟ بذار برم پسرونه کوتاه کنم که دیگه تو صورتم نیاد؟

چشم های مامان گرد شد. اما سریع اخم کرد و گفت

– شوخیش هم قشنگ نیست… برو بالا یه تلی، گیره موئی! چیزی به جلو موهات بزن تو صورتت نباشه، باز عمه ات به من تیکه نندازه!

با این حرف پا تند کرد و از پله ها پائین رفت .

آهی کشیدم و برگشتم اتاقم.

حیف تولد خودم بود!

وگرنه به بهونه کنکور باز تو اتاق میموندم!

یه تل مشکی گذاشتم روی سرم تا کمی مو هام رو کنار نگه داره.

هرچند میدونم خیلی زود موهام راه خودشون رو پیدا میکنند.

به صورتم نگاه کردم.

از وقتی یادم میاد من این شکلی بودم .

انگار این شکلی متولد شده بودم.

تو تمام عکس هام از بچگیم تا همین لحظه من با این صورت استخونی ، پوست سفید، چشمو ابرو و موهای مشکی پر کلاغی که فرق کج گرفته ام، ثابت بودم.

اگر آرایش کمرنگ صورتم نبود هیچکس باورش نمیشد من 20 سالمه و 15 سالم نیست!

نفسم رو با خستگی بیرون دادم.

صورتم که خوبه!

قدمم آخه کوتاهه!

بدنمم لاغره و انگار هیچوقت چاق نمیشم!

اندامم در حد همون دختر 15 ساله است!

کوچیک که بودم پشت لبم حسابی سبزه بود.

اما خیلی زود مامان خودش دست به کار شد و پشت لبم رو برام بند انداخت.

این کارش لطف بزرگی به من بود چون حتی تو اون سن هم بخاطر سیبیل هام مسخره ام میکردند.

به افکار خودم چشم چرخوندم. بسه نغمه! بشه!

لباسم رو مرتب کردم و از اتاق خارج شدم.

همیشه ترجیح من پوشیدن رنگ مشکی بود اما مامان زیاد براش نظر من مهم نبود.

اجازه میداد هرچی دوست دارم با هر رنگی بخرم!

کمدم پر از لباس های مشکی بود!

اما …

هیچکدوم رو تو هیچ مناسبتی نمیذاشت بپوشم!

مثل امشب که تولدم بود اما حتی رنگ لباسم هم به انتخاب من نبود.

از پله ها پائین رفتم و ضربان قلبم بالا رفت .

مهمونی های خانوادگی رو دوست ندارم مخصوصا وقتی خودم مرکز توجه باشم.

تو حیاط خونه، مامان میز و صندلی چیده بود و همه خانواده پدری و مادری رو دعوت کرده بود .

هنوز هوا خیلی سرد نشده بود و شب ها برای مهمونی و دور همی تو حیاط عالی بود.

از سالن به سمت در حیاط پشتی رفتم.

دور تا دور خونه ما حیاط داشت ولی حیاط پشت خونه چهار برابر کل خونه و حیاط جلو بود.

در رو باز کردم و اول سرک کشیدم .

هنوز همه نیومده بودن اما همین تعداد هم نصف حیاط رو پر کرده بودن.

عمه هام بودن با بچه ها و عروس و داماد ها.

دائیم اینا هم اومده بودن.

هر سال تولد من کل خانواده می اومدن.

هر سال!

این بیشتر یه مهمونی برای مامانم بود تا من.

چه از اون موقع که بچه بودم و هدیه ها وسیله های دکوری و تزئینی خونه بود!

چه الان که تو این سن هدیه ها همه پاکت پول و سکه و نیم سکه!

خواستم برگردم داخل و دیرتر برم بیرون که صدای زن عمو از پشت سرم گفت

– سلام نغمه جون!

هول خورده برگشتم سمت صداش و گفتم

– سلام زن عمو!

لبخندی زد و در حالی که روسریش رو میبست گفت

– چادر نماز رو گذاشتم رو میز شاید کس دیگه بخواد نماز بخونه

نگاهی به سر تا پا من انداخت

پیراهن ارغوانیم بالاش یه سمت کامل باز بود و سمت دیگه یه گل بزرگ رو سر شونه داشت.

قدش هم کوتاه بود.

تو خانواده ما همه همینطوری بودن

اما زن عمو کلا متفاوت بود .

به سمت در رفت و گفت

– البته فکر کنم اینجا هیچ کس دیگه جز من نماز نمیخونه.

طبق عادت چیزی نگفتم.

درواقع نمیدونستم چی بگم که درست باشه!

اسرا خانم با عجله سینی چای به دست اومد سمت در .

براش در رو باز کردم.

لبخندی زد و گفت

– مرسی جلو در یه چیزی بذار بسته نشه

چشم گفتم و جلو در استپ گذاشتم که مامان از حیاط شاکی اومد سمتم و گفت

– نغمه بیا دیگه! چرا چسبیدی به در؟

رفتم پیشش و کنار مامان با همه سلام و علیک کردیم .

کنار خاله اینا نشستیم.

دختر خاله ام که از همه باهاش بیشتر جور بودم هنوز نرسیده بود.

تازه ازدواج کرده بود و بعید میدونستم بیاد هم، بشه مثل قدیم کنارش باشم.

بابا و پدر بزرگ اینا هم اومدن .

مامان به دیجی اشاره کرد آهنگ ملایم رو عوض کنه .

اونم خیر مقدم گفت و آهنگ شاد گذاشت .

خوب بلد بود مجلس رو گرم کنه .

کم کم بقیه هم رسیدن و وسط حیاط جا نبود.

اکثرا وسط بودن جز عده ای که در حال صحبت بودن .

 

 

رمان پیشنهادی مشابه این مطلب:

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان افرای ابلق از بنفشه و آرام

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان عطر شقایق از بنفشه و آرام

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان زندگی بنفش 1 از بنفشه

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان زندگی بنفش 2 از بنفشه

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان چشمان از بنفشه و نگار

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان به طعم تمشک از بنفشه و رعنا

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان حس گمشده از بنفشه

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان حریر و حرارت از بنفشه و رعنا

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان شوکای من از بنفشه و نگار

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان عشق و خاکستری از بنفشه و آرام

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان نغمه شب از بنفشه و آرام

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان انتهاج از بنفشه و رعنا

لینک مستقیم بدون سانسور دانلود رمان آتش محبوس از بنفشه و نگار

نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=941
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.