کتاب دختر انار
  • نام: دختر انار
  • ژانر: واقع گرا
  • نویسنده: ایشا سعید
  • صفحات: 166
«امل»، دختری با آرزوهای بزرگ و قلبی سرشار از امید است... تا روزی که حادثه‌ای تلخ، مسیر زندگی‌اش را برای همیشه تغییر می‌دهد. ایشا سعید در کتاب تأثیرگذار «دختر انار»، داستان دختری نوجوان را روایت می‌کند که تنها به جرم فقر و زن بودن، رؤیاهایش از او ربوده می‌شوند. این رمان پراحساس و اجتماعی، تصویری واقعی از تبعیض، محدودیت‌های فرهنگی و مبارزه برای داشتن حق انتخاب را پیش چشم خواننده می‌گذارد. این کتاب در سال ۲۰۱۸ به عنوان یکی از نامزدهای کتاب منتخب گودریدز در بخش نوجوانان معرفی شد و در فهرست پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز قرار گرفت، و محبوبیتی جهانی به دست آورد.

توضیحات

دانلود کتاب دختر انار pdf اثر ایشا سعید بدون سانسور

نام کتاب: دختر انار

نام نویسنده: ایشا سعید

ژانر اصلی رمان: واقع گرا

زبان رمان: فارسی

سال انتشار: فروردین 1404

تعداد صفحات : 166

معرفی کتاب دختر انار

«امل»، دختری با آرزوهای بزرگ و قلبی سرشار از امید است… تا روزی که حادثه‌ای تلخ، مسیر زندگی‌اش را برای همیشه تغییر می‌دهد. ایشا سعید در کتاب تأثیرگذار «دختر انار»، داستان دختری نوجوان را روایت می‌کند که تنها به جرم فقر و زن بودن، رؤیاهایش از او ربوده می‌شوند. این رمان پراحساس و اجتماعی، تصویری واقعی از تبعیض، محدودیت‌های فرهنگی و مبارزه برای داشتن حق انتخاب را پیش چشم خواننده می‌گذارد. این کتاب در سال ۲۰۱۸ به عنوان یکی از نامزدهای کتاب منتخب گودریدز در بخش نوجوانان معرفی شد و در فهرست پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز قرار گرفت، و محبوبیتی جهانی به دست آورد.

خلاصه کتاب دختر انار

دوان‌دوان از حیاطِ شنیِ مدرسه گذشتم تا به سیما و حفصه برسم. خورشیدِ سوزان بر سرمان می‌تابید و چادر و موهایم را که زیر آن پنهان بود، گرم می‌کرد. حفصه غرغرکنان گفت: «می‌خوام یکی از اون زنگ‌ها که تلویزیون نشون می‌ده برای خانم سعدیه بخرم. می‌دونین کدوم رو می‌گم؟ از همون‌ها که وقتی کلاس تموم می‌شه زنگ می‌زنه.» من اعتراض کردم: «ولی همیشه که تا دیروقت توی کلاس نگهمون نمی‌داره.» حفصه گفت: «هفتهٔ قبل رو یادته؟ هی دربارهٔ صور فلکی حرف زد و حرف زد. وقتی رسیدم خونه، برادرهام لباس‌هاشون رو عوض کرده بودن و نصف مشق‌هاشون رو هم نوشته بودن.» پرسیدم: «ولی به نظرت جالب نبود؟ این‌که وقتی گم می‌شیم ستاره‌های آسمون کمک می‌کنن راهمون رو پیدا کنیم و این همه داستان قشنگ درباره‌شون هست؟» حفصه گفت: «آخه وصل کردنِ چندتا نقطه توی آسمون به چه درد من می‌خوره؟

من می‌خوام اولین دکترِ خونواده‌مون باشم، نه اولین ستاره‌شناس.» من و حفصه خیلی وقت بود که با هم دوست بودیم. از زمانی که او را نمی‌شناختم چیزی به یاد نمی‌آوردم. ولی وقتی این‌طور حرف می‌زد اصلاً درکش نمی‌کردم. برخلاف حفصه، من می‌خواستم همهٔ دانستنی‌ها را بدانم؛ مثلاً این‌که هواپیماها با چه سرعتی حرکت می‌کنند؟ چرا بعضی از آن‌ها دنبال خودشان ردی شبیه ابر باقی می‌گذارند و بقیه این‌طور نیستند؟ کفش‌دوزک‌ها هنگام باران‌های شدید کجا می‌روند؟ راه رفتن در خیابان‌های پاریس۹ یا نیویورک۱۰ یا کراچی۱۱ چه حسی دارد؟ چیزهایی که نمی‌دانستم آن‌قدر زیاد بودند که اگر همهٔ زندگی‌ام را هم وقف یادگیری می‌کردم فقط می‌توانستم ذره‌ای از آن‌ها را یاد بگیرم.

حفصه پرسید: «مامانت حالش چه‌طوره؟ مادرم می‌گفت کمرش درد می‌کنه.» گفتم: «بدتر شده. دیروز اصلاً نمی‌تونست از رختخواب بیرون بیاد.» حفصه گفت: «مادرم می‌گفت این نشونهٔ خوبیه. کمردرد یعنی بچه پسره. می‌دونم که اگه پسر باشه پدر و مادرت خوشحال می‌شن.» گفتم: «برادر داشتن خوبه.» از پنجره ی کلاسمان پسرها را تماشا میکردم که جست و خیز کنان از ساختمان آجری مدرسه ای بیرون میا می آمدند. کلاسمان باز هم بیش از اندازه طول کشیده بود. تخته سیاه نگاه میکردند. خانم سعدیه رو به ما گفت «خب کاغذ از روی میزش برداشت. هفته ی بعد دوباره امتحان میگیرم.» ما همگی جلوی صف ایستادیم تا برگه هایمانرا بگیریم. خانم سعدیه برگه ی سیما را به دستش داد.

قدم های سبک تری از کلاس بیرون رفت. با خانم سعدیه تنها میماندم حس میکردم ساختمان مدرسه… نفس حبس شده اش را بیرون میدهد. بدون سی و چهار بچه ای که همیشه دوتا دوتا پشت یک میز مینشستند و توی کلاس هیچ جایی را خالی باقی نمی گذاشتند. خانواده ای است ولی زمانی را که بعد از مدرسه با خانم سعدیه میگذراندم فقط برای سرگرمی نبود؛ واقعاً برایم اهمیت داشت میخواستم وقتی بزر شدم معلم شوم و چه کسی جز بهترین معلم زندگی ام می توانست الگوی من باشد؟ عاشق این بودم که تخته ها را بشویم زمین را جارو بزنم و در همان حال به داستان های دوران دانشگاهش گوش کنم دوست داشتم موقع مرور درس ها و اصلاح مطالب و بررسی این که روز قبل کدام روش بهتر
می گرفتم چه طور پدرم این را نمی فهمید؟

اطلاعات رمان
  • نام: دختر انار
  • ژانر: واقع گرا
  • نویسنده: ایشا سعید
  • مترجم: فاطمه پارسا
  • تعداد صفحات: 166
  • منبع تایپ: wikiroman.ir
خرید رمان
تماس بگیرید
نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romanclub.ir/?p=7626
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان کلوب " میباشد.